پيشانيات را از چين تهي كن! نگاهات را از اندوه و لبهایات را از گذر اخم پنهان! نمیبيني مگر بلدرچينها میخواهند لابهلایِ موهایات لانه كنند. میترسم چين و چروكِ پيشانیات به يادِ صخرههایِ ناكجا بیاندازدشان و اخمِ لبهایات خاطرهیِ توفان و اندوهِ چشمهات غروبِ ابرآگينِ خاكستر مغرب! بجنب! ترانهها چشم بهراهِ لبخند تو آرميدهاند به اميدِ دستی كه به رقص!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد