2009/06/23

آقايِ دولت مواظب باش!

از اول هم كاملا پيدا بود كه اگر جلويِ مطالباتِ اوليه‌یِ يك جمعِ به زعمِ آقايِ دولت خس و خاشاك گرفته شود و اجازه‌یِ ابرازِ نظر در چهاچوبِ تجمعاتِ مسالمت‌آميز به آن‌ها داده نشود، علاوه بر آن‌كه به تجمعات و شورش‌هايِ كور دامن مي‌زند، مطالباتِ آن‌ها را نيز افزوني مي‌دهد. به عبارتِ ديگر اگر روزِ‌اول امكانِ اظهارِ نظر و همين‌طور اجازه‌یِ ارتباط ميانِ سردم‌دارانِ حر كت‌ها با مردم فراهم بود در همان شعارهايِ انتخاباتي باقي مي‌ماند و البته من معتقداَم هنوز هم خيلي مطالبات بالا نرفته و هنوز مي‌شود جلويِ آن را گرفت.
ببينيد! فرض كنيم اصلن تقلبي اتفاق نيفتاده و اساسن حق با آقايِ دولت است. خب بي‌آييد برايِ همين سيزده ميليون خسو خاشاك يك جايي فراهم كنيد در هر شهر و اطرافِ آن را با نيروهايِ امنيتي احاطه كنيد و بگوييد از اين‌جا بيرون آمديد حساب‌اتان با كرام‌الكاتبين است. آن‌گاه بگذاريد رهبران‌اشان هم با آن‌ها باشند و در هر تجمع سخن‌راني كنند. اگر حرفي خارج از محدوده زدند بهانه‌یِ دست‌گيري‌شان هم فراهم شده. اين چند حسن دارد؛
اول آن‌كه ظرفيت‌هايِ مردم‌سالارانه و آزادي‌خواهانه‌یِ جمهوريِ اسلامي (كه من متاسفانه يا خوش‌بختانه هنوز به اين ظرفيت‌ها ايمان دارم) بروز پيدا مي‌:ند
دوم اين‌كه مردم (حتا همين سيزده ميليون خس و خاشاكِ موردِ توافقِ آقايِ دولت) پشتيبانِ محكم‌تري برايِ نظام خواهد شد و آن‌وقت ديگر لازم نيست اين همه از كشورهايِ اجنبي بترسيم
سوم اين كه هزينه‌هايِ مملكت هم كاهش پيدا مي‌كند. فكر كنيد اين همه خرج مي‌شود برايِ گشتنِ پليس و نيروهايِ ديگر در تمامِ شهر. آن وقت همه مي‌توانند در يك‌جا متمركز شوند و خرجِ كم‌تري هم دارد و مي‌شود با بقيه‌اش به سفرهايِ استانيِ بيش‌تري رفت.
و البته محاسنِ ديگري هم دارد كه بگذاريم برايِ وقتي ديگر شايد.
من به شدت توصيه مي‌كنم همين حالا هم آقايِ‌ دولت به جايِ مبارزه با استكبارِ جهاني، امكانِ حضورِ معترضين را حتا در اندك‌ترين شكل‌اش فراهم كنند. اگر حق با آقايِ‌ دولت است كه چه به‌تر، پزِ آزادي‌خواهي‌ش هم اضافه مي‌شود. اگر هم حق با بقيه‌یِ خس و خاشاك بود كه فبها. حداقل اين‌كه مطالباتِ مردم بي‌خودي اضافه نمي‌شود و شعارها از كنترل خارج نمي‌شود.
فراموش نكنيم كه سبزها و شخصِ من نظامِ جمهوريِ اسلامي را مي خواهيم و هرگز قصدِ شاد كردنِ بدخواهان را نداريم. آن‌ها مي‌خواهند احقاقِ حق بشود و همين. نگذاريد شورش‌هايِ كور و بدونِ امكانِ ارتباط به حرف‌هايِ غيرِ معمول و براندازانه هدايت شود كه تحتِ كنترل نيست. تا همين جاش هم به نظرِ من صادقِ محصولي با بي‌تدبيري مسوولِ اتفاقاتِ واقع شده است.
و ديگر آن‌كه از آقايِ سيما (منظورم از نوعِ رسانه‌يي‌ش است ورنه آن‌قدر آي‌كيو دارم كه بدانم سيما زن است) مي‌خواهم به جايِ ارايه‌یِ قيافه‌هايِ ناموجهي چون نجف‌زاده و ديگر ساق‌دوشان‌اش و البته فحاشي به بي‌بي‌سي و سي‌ان‌ان (كه البته من نمي‌گويم آن‌ةا علية السلام هستند و بي‌طرف. معلوم است كه هركسي به فكرِ خودش و كشورِ خودش است. ظاهرا فقط در ايران كسي به فكرِ مملكت‌اش نيست) فضايِ آزادانه‌یی را در رسانه‌یِ اختصاصيِ دولت (من اين صدا و سيما را ملكِ طلقِ دولتِ‌نهم مي‌بينم) فراهم كند تا مردم با افتخار و با احترام و با لذت، شبكه‌یِ خبر را بر شبكه‌هايِ بي‌بي‌سي و سي‌ان‌ان ترجيح دهند و باور كنيد مردمِ فهيمِ ما چنين خواهند كرد و نيازي به زور زدنِ نجف‌زاده و بقيه‌ی حقوق‌بگيرانِ دولتِ نهم در رسانه‌ها نيست. مي‌ترسم يك‌وقت زورزن‌دان‌اشان پاره شود.
عجالتن صبر مي‌كنيم تا ببينيم چه مي‌شود.
يا علي!

2009/06/20

مردي كه سبز مي‌بيند

درست است؛ هرچه‌قدر كه فكر مي‌كنم مي‌بينم اين همان مردي است كه سال‌ها انتظارش را مي‌كشيدم. مردي كه متعلق به همين نظام باشد، اين نظام و اين انقلاب را دوست داشته باشد، اما مبانيِ آن را از ياد نبرده باشد. به اسلام علاقه‌مند باشد، خوداَش برايِ اين انقلاب خونِ دل خورده باشد و حالا جهان را و تحولاتِ جهاني را درك كند و بتواند در مقامِ اجرا كشور را به سمتِ سعادت و خير حركت دهد. (منِ ساده هنوز اين نظام را دوست دارم، هنوز به مبانيِ تيوريكِ آن معتقداَم و فكر مي‌كنم مصداق‌ها را نبايد در اصل دخالت داد) بنابراين اگر محمدِ خاتمي را در موضعِ هدايت و نظريه‌پردازي تصوير مي‌كنم، در مقامِ‌اجرايي اين مرد را مي‌بينيم كه متعلق به مردم است، به طورِ حقيقي و نه به عنوانِ حربه‌یِ تبليغاتي. او دروغ نمي‌گويد و بر مواضع‌اش استوار است و البته امروز نشان داد كه هم‌چون هم‌رزمان‌اَش آماده یِ شهادت است. اين مرد ميرحسينِ موسوي است.
او هر روز مرا شگفت‌زده مي‌كند. اگرچه هم‌چنان معتقداَم كه در شرايط و زمانه‌یِ اكنون نبايد مستقيما روبه‌رويِ رهبري قرار گرفت و امكانِ سوءاستفاده از سودجويانِ دروغ‌گو در ميانِ حاميانِ دولتِ دروغ را بايد گرفت، اما اعتراف مي‌كنم كه امروز شنبه با اين‌كه مهندس به واسطه‌یِ نگراني‌اَش از جانِ مردم در قبالِ تهديدهايِ نظاميان و انتظاميان مي‌خواست تجمع را ملغا كند اما وقتي ديد كه مردم در خيابان هستند ديگر معطل نكرد و خود هم به ميدان آمد و البته بيانيه‌یی هم صادر كرد كه از همين حركت و رفتار و گفتار است كه مي‌گويم نه من كه همه‌یِ دنيا را شگفت زده كرده است. اين ديگر روبه‌رويي با رهبري نيست. او تدبيري انديشيده تا از سوءاستفاده‌یِ دروغ‌گويان در امان بماند، يعني حركت‌هايِ مردم در امان بماند. او خواسته كه آرام باشند و البته شعارهايِ اوايلِ انقلاب را هم به ميان كشيده. هم‌چون مبارزاتِ انتخاباتي‌اش كه تلاش داشت بازگشتي حقيقي به مبانيِ انقلاب داشته باشد. و حالا هم مي‌بينيم كه شعارهايِ ا...اكبر بر بام‌ها مي‌رويد و اين يعني مردي پيشاپيش حضور دارد كه انقلابي مانده است. و وفادار به آرمان‌هايِ حضرتِ روح‌ا.... ديگر چه كسي مي‌تواند بگويد كه اين حركتِ سبز در ضديتِ با نظام است؟ هرگز. تنها مهندس مي‌خواهد آرمان‌هايِ آغازينِ نظام و انقلاب دوباره در يك مصداقِ واقعي متجلي شود.
آن‌چه در اين ميان حايزِ اهميت است، دقت در بيانيه‌ها و گفته‌هايِ مهندس است و اين‌كه سبزها از هر حركتِ خشونت‌آميز پرهيز كنند و البته مواظبِ نيروهايِ نفوذي باشند. به نظرم مي‌رسد كه آن‌ها بدشان نمي‌آيد كه عده‌یی را با لباسِ سبز به درونِ سبزها بفرستند و شروع كنند به خشونت در هر ساحت و حوزه‌یی. بايد بلافاصله با اين حركت‌ها برخورد شود از طرفِ خودِ سبزها و البته با آرامش. اين آرامش مهم‌ترين چيزي است كه مي‌تواند هر بهانه‌یی را بگيرد. فراموش نكنيم الگويِ ما در اين ميان روح‌ا... است كه هميشه در اوايلِ انقلاب و در هنگامِ مبارزات هيچ خشونتي را بر نمي‌تابيد و برايِ همين هم بسياري از حركت‌هايِ انقلابي متكي به سلاح و خشونت را تاييد نمي‌كرد.
وقت‌اش شده كه در جيبِ سربازانِ نيرويِ انتظامي و حتا بچه‌هايِ بسيج گل بگذاريم. همان‌طور كه مهندس مي‌گويد آن‌ها برادرانِ ما هستند و در فردايِ خوب قرار است كنارِ بقيه مملكت را اداره كنند. پس با لب‌خند با آنان گفت‌وگو كنيم. مگر چه‌قدر طاقت دارند كه سخت‌دل باشند. نه آن‌ها هم خانواده دارند و خانواده‌شان ايراني هستند و اهلِ مدارا و اهلِ صلح و رحم و شفقت. اگر چند روزي چنين مي‌كنند، برايِ اطاعت از دستورِ فرماندهان است. گل به جايِ گلوله چنان كه در حقيقتِ انقلاب هم اين استراتژي وجود داشت.
باور كنيد ما از پسِ ارايه‌یِ يك نظريه‌یِ مردم‌سالارانه‌یِ ايراني اسلامي متناسب با شرايطِ زمان بر خواهيم آمد و آن را پس از اسقرارِ كامل در همين ميهنِ عزيز، در برابرِ انديشه‌هايِ سياسيِ ديگر نقاطِ جهان هم عرضه خواهيم كرد.يا علي!

2009/06/19

چرا مي‌گويم به رهبري نه نگوييم

در يادداشتِ پيشين در يادداشتِ شرايطِ سخت نوشتم كه نبايد در برابرِ رهبري قرار بگيريم و حتا تاكيد كردم كه به ايشان ثابت كنيم بيش از دوست‌نمايان‌اش دوست‌اش داريم و اين ممكن بعضي از دوستان را با شگفتي روبه‌رو كرده باشد. اما بعد؛
چندي پيش وقتي محمودِ احمدي‌نژاد در قامتِ يك دانايِ كل از رسانه‌یی كه تا مغزِ استخوان به باج مي‌دهد نشست و همه را بي‌آبرو كرد ما فرياد زديم كه نبايد به جايِ قوه‌یِ قضاييه سخن بگوييم و البته گفتيم كه در اين موارد قوه‌یِ قضاييه در سراسرِ جهان فصل‌الخطاب است و مستقل. آن‌جا تاكيد داشتيم كه حتا اگر قضاوتِ نادرستي هم از سويِ اين قوه انجام گيرد نبايد آن را بي‌اعتبار كنيم چرا كه سنگ رويِ سنگ بند نمي‌شود و از اين پس هركسي جرات مي‌كند به اين استقلال و به اين فصل‌الخطاب ضربه بزند و آن را هرجور دل‌اش مي‌خواهد استفاده كند.
در اين مورد هم بايد تاكيد كنم كه آن‌ها مي‌خواهند ما را جلويِ رهبري قرار دهند. يعني مبارزه‌یِ ما با دروغ، جهل، خرافه و بي‌عدالتي را كه در دولتِ نهم به چشم مي‌خورد و اصلن برايِ همين به ميدان آمده‌ايم، به مبارزه با رهبري تعبير كنند. يعني جنگِ ما را با اركانِ فاسد به مبارزه با رهبري انتقال بدهند. و به گمانِ من هرگز نبايد اين شايبه پيش بي‌آيد. چه رهبري درست بگويد چه نه، در حالِ حاضر بايد فصل‌الخطابيِ او را در كنارِ قانون بپذيريم وگرنه سنگ رويِ سنگ نمي‌ماند. اگر يادتان باشد سال‌ها قبل در هنگامِ حوادثِ كويِ دانش‌گاه و قتل‌هايِ زنجيره‌یی وقتي رهبري در بعضي مواقع مواضعي را مطرح كردند، عده‌یی از به اصطلاح حاميانِ دوآتشه‌یِ ايشان تزِ معذوريتِ رهبري را مطرح كردند كه يعني رهبري معذوريت دارند و نمي‌توانند همه‌یِ حقايق را بگويند و ما به جايِ ايشان تصميم مي‌گيريم. آن حركت بد بود نادرست. من تاكيد دارم كه هر مملكتي بايد امنيت‌اش حفظ شود و برايِ همين كار به يك فصل‌الخطاب نياز است.
شايد در زماني ديگر و با قانوني دوباره خوانده شده يا دوباره تغيير يافته، خودِ قانون و حتا نهادهايِ مدني فصل‌الخطاب باشند، شايد هم جورِ ديگري بشود و شايد هم همين منوال بماند. اما اكنون و در زمانه‌یِ حاضر بايد تلاش كنيم كه توطيه‌یِ آن‌ةا را خنثا كنيم توطيه‌یی كه مي‌خواهد ما را روبه‌رويِ نظام و رهبري قرار دهد. فراموش نكنيم كه در ميانِ بسياري از سبزها علايق و دل‌بسته‌گي‌هايِ شديدي نسبت به نظام و رهبر وجود دارد كه دامن گرفتنِ اين توطيه مي‌تواند آن‌ها را از راهِ ديگران جدا كند و اختلاف بي‌اندازد. حتا اگر من نظام جمهوريِ اسلامي را دوست نداشتم كه دارم، باز هم مي‌گفتم كه امروز بايد اين فصل‌الخطاب را پذيرفت.
و نكته‌یِ آخر اين‌كه اين حركت‌ها بي‌شك هدر نخواهد رفت. همه‌چيز در دنيايِ نو آهسته به سمتِ حقيقت خواهد رفت.
ايدون باد، ايدون‌تر باد.
يا علي!

شرايطِ سخت

همين الان خطبه‌هايِ ‌نمازِ جمعه‌یِ تهران به امامتِ آيت‌ا... خامنه‌یی تمام شد و من مثلِ خيلي از شهروندانِ جمهوريِ‌اسلامي در يك گيجيِ ويژه‌یی به سر مي‌بريم. آقايِ خامنه‌یی در خطبه‌یِ اول همه را به آرامش دعوت كردند و با توسل به برخي از روايت‌ها به نظر مي‌آمد كه مي‌خواهند راهِ حلِ‌ميانه‌یی را برگزينند. اين نكته در خطبه‌یِ دوم تداوم پيدا كرد به ويژه با دست گذاشتن بر اشكالاتِ مناظره‌ها مبني بر اهانت و اتهام به افراد. اما از لحظه‌یی كه اخطارها مبني بر قبولِ مسووليتِ كانديداهايِ معترض در قبالِ حوادثِ آينده در ازایِ ماندنِ در خيابان‌ها شكل گرفت و البته سخنانِ پايانيِ ايشان، به نظر مي‌رسد كه محافظه‌كاران بتوانند از اين سخنان به خوبي سوءتعبير و سوءاستفاده كنند و تجمعِ آرامِ سبزها را به راه‌هايي بكشانند كه خودشان مي خواهند و سپس آن‌ةا را منتسب به دشمن كنند. اما چه بايد كرد.
به اعتقادِ‌ من چند مساله در اين ميان حايزِ اهميت است
يكم؛ تكليف برايِ عده‌یی مشخص شده است. پس برايِ ما هم بايد مشخص شود. آيا مي‌خواهيم در چهارچوبِ نظام اصلاحات كنيم يا خدايِ نكرده قصدِ براندازي داريم. من معتقداَم همه یِ سبزها با هدايتِ مهندس موسوي به اصلِ نظام معتقداَند و ظرفيت‌هايِ جمهوريِ اسلامي را بسيار بيش‌تر از اين مي‌دانند كه عواملِ دولتِ‌فعلي و البته صدا و سيما ترسان هستند. من به نظراَم مي‌رسد كه اگر مي‌خواهيم به طورِ جدي در ساختارِ نظام به ظرفيت‌هايِ بالايِ آن در حيطه‌یِ عمل دست پيدا كنيم (چرا كه به صورتِ‌ تيوري اين آزادي‌ها و ظرفيت‌ها موجود است) بايد يك تصميمِ جدي بگيريم. بايد بي‌آييم و اول اعلام كنيم كه از قضا ما مخالف يا دشمنِ رهبري نيستيم. و باور كنيد كه حتا از آناني كه به شكل دوآتشه خود را فداييِ او مي‌دانند بيش‌تر دوست‌اش داريم. اما مي خواهيم با اصلاحات اولا ظرفيت‌هايِ اين نظام را متحقق كنيم كه خودِ‌ايشان هم بر آن عقيده دارند و دوم آن‌كه با استفاده از اين ظرفيت‌ها و به شكلِ صحيح، نه به صورتِ‌ احساسي و هيجاني، چنان كه در دولتِ‌ نهم مشهود بود) خطِ مشيِ انقلاب و تيوري‌هايِ سياسيِ مترقيِ آن را به جهان صادر كنيم. و اين امكان پذير نيست مگر اين‌كه در درونِ‌ خوداِمان همه‌یِ جنبه‌هايِ رحماني، منطقي، انسان‌دوستانه و مترقيِ جمهوريِ اسلامي را با اقتدار به نمايش بگذاريم.
فراموش نكنيم كه برايِ جزء جزءِ اركانِ تيوريك و عمليِ‌اين نظام خون‌ها نثار شده و نمي‌شود به ساده‌گي با تحريكِ هيجاناتِ جهاني و همين‌طور در معرضِ اتهام قرار دادنِ هريك از آنان با اين اركان بازي كرد. خطابِ من به كساني است كه شايد حتا نيتِ‌خوب دارند اما با ارايه‌یِ شعارهايِ هيجاني مي‌خواهند هم دنيا را عليهِ‌ما بشورانند و هم نسلِ نوين‌امان را از نظام دور كنند.
دوم؛ ادامه‌یِ حضور در خيابان‌ها يك امرِ عجيب شده. از يك سو اگر به خانه‌ها بروند ترسِ آن وجود دارد كه بر خلافِ نظرِ رهبري حتا، دولت از اين روحيه‌یِ آرامِ مردم سوءاستفاده كند و اگر هم به خانه نروند احتمالِ درگيري‌ها (اين‌بار حتا با سوءِتعبيرِ سخنان رهبري) بيش‌تر شود. من خيلي به اين نظر اعتقاد ندارم كه اصلاحات خون مي‌خواهد. نه! انقلاب خون مي‌خواهد و نه اصلاحات. بنابراين بايد آرامش و امنيت را پاس داشت. البته مقتدرانه بايد در جبهه‌هايِ سياسي مبارزه كرد. فراموش نكنيم كه امنيت از آزادي و عدالت مهم‌تر است. چه بسيار ديكتاتوري‌ها در جهان كه پس از فراموشي بر اثرِ عدمِ‌امنيت مردم دعا كرده‌اند كه كاش هم‌چنان همان استبداد مي‌بود. به عراق فكر كنيد. پس چه بايد كرد.
واقعيت اين است كه ما فرصت‌ها را در دولتِ‌ نهم از دست داديم. ديگر از دست ندهيم. بايد مبارزه را از سطحِ هيجاني به سطحِ عقلاني و منطقي و فرهنگي ارتقا داد. يعني تيوري‌هايِ اساسيِ اصلاحات، لزومِ وجودِ زيربناهايِ فلسفه‌یِ سياسي برايِ حكومت و همين‌طور ترغيبِ مردم به مطالعه، دقت و تيوريزه كردنِ مباحثِ اعتقادي، سياسي و فرهنگي و مسلح كردنِ آن‌ها به انديشه‌هايِ‌ دقيق و متقن، بايد از اساسِ برنامه‌هايِ ما باشد.
سوم؛ كاش مي َد مردم را با حفظِ اميد به خانه‌ها برگرداند و آن‌ها را برايِ تحولاتِ منطقي و حقه‌یِ خوداشان در چهارچوبِ ظرفيت‌هايِ بالايِ نظام كه دولتِ نهم آن را فراموش كرده يا نمي خواهد مردم از آن خبري داشته باشند، آماده كرد. مي‌دانم كارِ سختي است اما بايد فكري كرد.
سوم؛ من چه مي‌كنم؟ به ياد مي‌آورم كه مولايِ اول‌اَم در زماني كه حق با او بود كوتاه آمد و سكوت كرد. دنبالِ غاري خواهم گشت و خود را مسلح‌تر از پيش به اركانِ انديشه‌گي خواهم كرد و خواهم آموخت و خواهم آموخت و خواهم خواند و خواهم نوشت؛ در همه‌یِ زمينه‌ها به ويژه هرنر و به ويژه ته‌آتر و رمان و سينما و البته مباحثِ جديِ فلسفي كه لازمه یِ زمانه‌یِ مااست و ديگر اين‌كه نگران‌ام.
چهارم؛ دارم با خوداَم فكر مي‌كنم آيا با يك قياسِ مع‌الفارق با عليِ دايي در تيمِ ملي، ميرحسينِ موسوي را در اين رقابت نسوزانديم. البته مهندس احساسِ تكليف كرده اما كاش برايِ فرصتي ديگر و ايجادِ حماسه‌یی ديگر كه بشود از آن در جهان به نفعِ منافعِ حقه‌یِ ايران استفاده كرد و پشتيبانيِ‌ مردميِ بزرگ هم حاميِ او مي‌بود چون خاتميِ عزيز، در كنارِ تصميم‌هايِ‌داخليِ او مي‌بود، هنوز نگه‌اش مي داشتيم. نمي‌دانم شايد هم دارم اشتباه مي‌كنم اما اين حرف‌ها بدونِ فكر كردنِ زياد و با توجه به وضعيتِ همين لحظه نوشته شده است.
يا علي!

2009/06/16

توفان

ديگر تمام شد. ملت با تمامِ وجود رشد، شخصيت، بزرگ‌واری، هشياري و اقتدارِ خود را نمايش داد. حالا اين اتفاقي كه دي‌روز در دوشنبهِ حماسي افتاد، حاصلِ تجمعِ خس و خاشاك بود يا حاصلِ تجمعِ مشتي بچه سوسول؟ نه خانم‌ها آقايان! نه رييسِ دولت! اين اسم‌اش حضورِ آزادانه و مقتدرانه و متعاليِ مردمي بود كه احساس كردند به شعورشان اهانت شده. ملتي كه ديدند تا روزِ جمعه حماسه‌ساز بودند و روزِ بعد شدند عاملِ صهيونيسم و خس و خاشاك.
برايِ من البته ماجرا جورِ ديگري است. من فكر مي كنم اين حركت شايد حتا نتيجه‌یی كه مي خواهيم در بر نداشته باشد، اما اين آغازِ راه است. آغاز نه برايِ براندازي كه ازقضا ما اين نظام را دوست داريم حتا مي توانم بگويم از رييسانِ دروغ‌گو بيش‌تر دوست داريم. من مي‌گويم كسي كه دروغ مي‌گويد و توهين مي‌كند و ديكتاتور است و دين را آلوده مي‌كند عاملِ صهيونيست و انگليس است نه جواناني كه برايِ نمايشِ ظرفيتِ بالايِ نظامِ جمهوري اسلامي پا به ميدانِ انتخابات گذاشتند. (روي جمهوري اسلامي تاكيد مي‌كنم. چرا كه رييسِ دولتِ نهم هرگز اين دوكلمه را به كار نمي‌برد. او مي‌گويد حكومت يا دولتِ اسلامي) اما اينان فرزندانِ حضرتِ روح‌ا...‌اند. فريب نمي‌خورند. آقايان فرزندانِ روح‌ا... از گهواره‌ها سر برآورده‌اند. آنان نيم‌خواهند براندازي كنند. آنان مي‌خواهند در دنيا به اعتلا و ترقي شهره باشند نه دروغ و تزوير و ريا.
در ادامه امروز آقايان مي‌خواهند مانورِ اقتدار بدهند و طرف‌داران‌اشان را بكشند تويِ ميدان. البته وقتي يك حركتِ بزرگ اتفاق مي‌افتد آن هم با حضور ميليونيِ يك ملت ممكن است عده‌یی از بدخواهان كه من مي توانم حتا طرفِ مقابل را هم بدين امر متهم كنم كه عده‌یی‌شان آشوب‌طلب‌اند، سوءاستفاده كنند. اما چرا صدا و سيمايِ احمدي‌نژاد به كويِ دانش‌گاه اشاره نمي‌كند و زد و خوردهايِ شهرهايِ ديگر از جمله شيراز؟ آيا اين بچه‌ها هم بچه‌سوسول‌اند؟ خدايا بايد به كه پناه ببريم جز تو؟
امتِ سبز بايد هشيار باشد و از هر درگيريِ خشونت‌آميز پرهيز كند. بايد با سكوت، با ا... اكبر و با متانت به خواسته‌ها رسيد و باور كنيد كه مي‌شود رسيد.
و ديگر آن‌كه به مهندس پيش‌نهاد مي‌كنم هم‌چنان بر اصولِ خويش استوار باشد و از راهِ حل‌هايِ آرام و منطقي سود بجويد و البته روزه‌هايِ سكوت، بست‌نشستن‌هايي كه در سنتِ شيعه و مرجعيت سابقه دارد و همين‌طور دست از كار كشيدن‌هايِ هدف‌مند. تاكيد مي‌كنم، هيچ‌كس مخالفِ نظام نيست و قصدِ آشوب و براندازي ندارد. لطفا كاري نكنيد كه بچه‌هامان نااميد بشوند.
مراقبِ حنجره‌هايِ سبزِ كبوترها باشيم. يا حسين! يا علي!

2009/06/14

و ما تنها شديم و من عذر مي‌خواهم

من مي‌خواهم از همه عذرخواهي كنم. مي‌خواهم از تك‌تكِ كساني كه ترغيب‌اشان كردم پايِ صندوق‌ها بروند عذرخواهي كنم. نه بدان دليل كه چرا راي دادند، از آن جهت كه با راي‌اشان چه‌ها كه نكردند. آنان كه بايد راي‌ها چون ناموس‌اشان بود، بر ناموسِ خويش تاختند و حتا از هميتِ ساده‌یِ جنوبِ شهريِ باصفا كه ناموس هم‌سايه چون ناموسِ خودِ آدم است، خجالت نكشيدند. و حالا من معذرت مي‌خواهم.
من در آغاز از شاگردان‌اَم عذر مي‌خواهم كه به هر ترفند و نكته‌یی كه مي‌دانستم ترغيب‌اشان كردم بروند راي بدهند. وقتي فرياد مي‌زدند كه از ابتدا معلوم است چه كسي از صندوق‌ها بيرون مي‌آيد، گفتم نه، گفتم اين بار فرق مي‌كند، گفتم بدبين نباشيد و حرف زدم و اطلاعات نشان دادم و جوِ كلاس‌ةا را و راهروها را تبديل كرديم به نشانه‌هايِ حضور در انتخابات. و حالا آن‌ها تويِ چشم‌ام زل مي‌زنند كه اين همان ظرفيتِ جمهوريِ اسلامي بود كه از آن حرف مي‌زدي؟ من عذر مي‌خواهم.
من از دوستان و هم‌كاران‌ام عذر مي‌خواهم كه همه‌یِ تلاش امان را كرديم تا هركس را كه مي توانيم پايِ صندوق ها ببريم.
من از احدِ محمدكرمي عذر مي‌خواهم كه سهميه‌یِ عدالت‌اش را گرفت و در حركت‌هايِ آرامش‌خواهِ دوست‌دارانِ‌سبزِ ميرحسين، هوادارانِ كورِ سياهي و ظلمت با سنگ چشم‌اش را تا آستانه‌یِ نابينايي آسيب رساندند و البته كم‌شدنِ بينايي‌اش و هزينه‌هايِ درمان‌اش از سهامِ‌عدالتِ دروغ‌گويان به او رسيد و مي دانم كه او هميشه سبز خواهد ماند
من از خانواده‌ام عذر مي‌خواهم، از مادراَم كه هزاران صلوات نذر كرد تا كاخِ رياست جمهوري از رنگِ ريا و دروغ، به در آيد و طعمِ سبز بگيرد. و مادراَم حالا نگرانِ‌من است.
من از آنا عذر مي‌خواهم كه با تمامِ‌وجود حرص خورد وقتي آن‌همه دروغ از بنگاهِ دروغ پراكنيِ ايران كه نامِ رسانه‌یِ ملي را دارد شنيد و من آرام‌اش كردم كه به زودي اتفاقاتِ بزرگ مي‌افتد.
من از ياسين‌ام از پسراَم عذر مي‌خواهم كه ياد گرفته بود با شيرين زبانيِ كودكانه‌اش بگويد؛ موسبي دوس‌اِت داديم (موسوي دوست‌ات داريم)
من از خداوندِ رحمان عذر مي‌خواهم كه با نامِ‌او دروغ مي‌گويند و با نامِ اركانِ دين‌اش ستم مي‌كنند و جوانانِ پاكِ اين سرزمين، ذره ذره از نام و خاطره‌یِ دينِ او دورتر مي‌شوند، يعني دورترشان مي‌كنند. هرچند روان و روح و بصيرتِ اين جوانانِ پاك هماره با نامِ ناميِ خداوند آرام مي‌گيرد.
من البته از روحِ صاحبِ جواهر، از روحِ ملا احمدِ نراقي، از روحِ استادِ اعظم شيخِ انصاري، از روحِ ناييني و بروجردي و بهجت، از روحِ حضرتِ روح‌ا... هم عذر مي‌خواهم.
من از خوداَم عذر مي‌خواهم كه باز هم احساساتي شدم و فكر كردم اوايلِ انقلاب است و شورِ‌ايران دوستي و اسلام دوستي سراغِ مردم آمده و البته نظام هم اين شور را دوست دارد. من از خوداَم عذر مي‌خواهم كه ساده بودم و فكر كردم جمهوريِ اسلامي از يكي از مهم‌ترين مقاطعِ‌ خود در جلبِ حمايتِ مردمِ حقيقي و همين‌طور ايجادِ مشروعيتِ بالايِ جهاني استفاده خواهد كرد و نكرد.
اين عذرخواهي‌ها برايِ پشيماني نيست. برايِ‌سوءاستفاده از شور و شوقي است كه تلاش كرديم شكل بگيرد وگرنه ما بايد تمامِ تلاش‌امان را مي‌كرديم.
راستي كسي يك غار سراغ ندارد. و البته آنا جان دعايِ كميل‌ام كجااست؟
يا علي!

2009/06/12

در آستانه‌یِ يك اتفاق

در اين مدتِ انتخابات سراغِ اين صفحه نيامده‌ام چرا كه از يك‌سو احساس مي‌كردم به اندازه‌یِ كافي وبلاگستان
سبز و خرم هست و ديگر نيازي به سبز نويسيِ من ندارد. راستي اين سبز نويسي منظورم البته نگارش با قلمِ
سبزِ بلاگر هم هست غير از قضايايِ موجود و معهود. اما بعد. تا همين لحظه كه ساعتي از راي‌گيري گذشته مثلِ اين دو روزِ اخير، پيش‌بيني مي‌كنم كه با 23 ميليون راي كاخِ رياست جمهوری سبز بشود. البته حتمن وقتي قضايا قطعي شد يادداشت‌هايي براي آن‌چه فكر مي‌كنم و البته در اين مدت كه در دنياي مجازي نبوده‌ام به صورت چهره به چهره سعي مي‌كردم انتقال‌اش بدهم، خواهم نوشت. چه جملاتِ هشل‌هفتي شد از لحاظِ نگارش. بگذريم. فعلن سخت منتظرم و البته فيس بوك و تويتر را فراموش نمي‌كنم و از ساعتِ يكِ شنبه لحظه به لحظه هر خبري را تويت خواهم كرد تا جايي كه از اين سو و آن سو بشنوم.
و ديگر آن‌كه پس از اين اتخابات مسووليتِ سبزِ همه‌یِ ما چندبرابر خواهد بود. برايِ براندازي ريشه‌یِ جهل، دروغ و سطحي نگري . و اين‌كه هركس به خوداَش اجازه ندهد به راحتي نامِ‌هركسي را با يك پوزخند و تهمت و تمسخري به لجن بكشد. به ويژه در حوزه‌یِ معرفت‌شناسي و انديشه كه به شدتِ فرقه‌هايِ متعدد دارند كار مي‌كنند كه يك بارِ ديگر اخباري‌گري را در اين مملكت باب كنند. آن‌هم در عصري كه عقلانيت از شاخص‌هايِ انديشه است. تا ببينيم خدا چه مي‌خواهد. يا علي!