2009/06/19

شرايطِ سخت

همين الان خطبه‌هايِ ‌نمازِ جمعه‌یِ تهران به امامتِ آيت‌ا... خامنه‌یی تمام شد و من مثلِ خيلي از شهروندانِ جمهوريِ‌اسلامي در يك گيجيِ ويژه‌یی به سر مي‌بريم. آقايِ خامنه‌یی در خطبه‌یِ اول همه را به آرامش دعوت كردند و با توسل به برخي از روايت‌ها به نظر مي‌آمد كه مي‌خواهند راهِ حلِ‌ميانه‌یی را برگزينند. اين نكته در خطبه‌یِ دوم تداوم پيدا كرد به ويژه با دست گذاشتن بر اشكالاتِ مناظره‌ها مبني بر اهانت و اتهام به افراد. اما از لحظه‌یی كه اخطارها مبني بر قبولِ مسووليتِ كانديداهايِ معترض در قبالِ حوادثِ آينده در ازایِ ماندنِ در خيابان‌ها شكل گرفت و البته سخنانِ پايانيِ ايشان، به نظر مي‌رسد كه محافظه‌كاران بتوانند از اين سخنان به خوبي سوءتعبير و سوءاستفاده كنند و تجمعِ آرامِ سبزها را به راه‌هايي بكشانند كه خودشان مي خواهند و سپس آن‌ةا را منتسب به دشمن كنند. اما چه بايد كرد.
به اعتقادِ‌ من چند مساله در اين ميان حايزِ اهميت است
يكم؛ تكليف برايِ عده‌یی مشخص شده است. پس برايِ ما هم بايد مشخص شود. آيا مي‌خواهيم در چهارچوبِ نظام اصلاحات كنيم يا خدايِ نكرده قصدِ براندازي داريم. من معتقداَم همه یِ سبزها با هدايتِ مهندس موسوي به اصلِ نظام معتقداَند و ظرفيت‌هايِ جمهوريِ اسلامي را بسيار بيش‌تر از اين مي‌دانند كه عواملِ دولتِ‌فعلي و البته صدا و سيما ترسان هستند. من به نظراَم مي‌رسد كه اگر مي‌خواهيم به طورِ جدي در ساختارِ نظام به ظرفيت‌هايِ بالايِ آن در حيطه‌یِ عمل دست پيدا كنيم (چرا كه به صورتِ‌ تيوري اين آزادي‌ها و ظرفيت‌ها موجود است) بايد يك تصميمِ جدي بگيريم. بايد بي‌آييم و اول اعلام كنيم كه از قضا ما مخالف يا دشمنِ رهبري نيستيم. و باور كنيد كه حتا از آناني كه به شكل دوآتشه خود را فداييِ او مي‌دانند بيش‌تر دوست‌اش داريم. اما مي خواهيم با اصلاحات اولا ظرفيت‌هايِ اين نظام را متحقق كنيم كه خودِ‌ايشان هم بر آن عقيده دارند و دوم آن‌كه با استفاده از اين ظرفيت‌ها و به شكلِ صحيح، نه به صورتِ‌ احساسي و هيجاني، چنان كه در دولتِ‌ نهم مشهود بود) خطِ مشيِ انقلاب و تيوري‌هايِ سياسيِ مترقيِ آن را به جهان صادر كنيم. و اين امكان پذير نيست مگر اين‌كه در درونِ‌ خوداِمان همه‌یِ جنبه‌هايِ رحماني، منطقي، انسان‌دوستانه و مترقيِ جمهوريِ اسلامي را با اقتدار به نمايش بگذاريم.
فراموش نكنيم كه برايِ جزء جزءِ اركانِ تيوريك و عمليِ‌اين نظام خون‌ها نثار شده و نمي‌شود به ساده‌گي با تحريكِ هيجاناتِ جهاني و همين‌طور در معرضِ اتهام قرار دادنِ هريك از آنان با اين اركان بازي كرد. خطابِ من به كساني است كه شايد حتا نيتِ‌خوب دارند اما با ارايه‌یِ شعارهايِ هيجاني مي‌خواهند هم دنيا را عليهِ‌ما بشورانند و هم نسلِ نوين‌امان را از نظام دور كنند.
دوم؛ ادامه‌یِ حضور در خيابان‌ها يك امرِ عجيب شده. از يك سو اگر به خانه‌ها بروند ترسِ آن وجود دارد كه بر خلافِ نظرِ رهبري حتا، دولت از اين روحيه‌یِ آرامِ مردم سوءاستفاده كند و اگر هم به خانه نروند احتمالِ درگيري‌ها (اين‌بار حتا با سوءِتعبيرِ سخنان رهبري) بيش‌تر شود. من خيلي به اين نظر اعتقاد ندارم كه اصلاحات خون مي‌خواهد. نه! انقلاب خون مي‌خواهد و نه اصلاحات. بنابراين بايد آرامش و امنيت را پاس داشت. البته مقتدرانه بايد در جبهه‌هايِ سياسي مبارزه كرد. فراموش نكنيم كه امنيت از آزادي و عدالت مهم‌تر است. چه بسيار ديكتاتوري‌ها در جهان كه پس از فراموشي بر اثرِ عدمِ‌امنيت مردم دعا كرده‌اند كه كاش هم‌چنان همان استبداد مي‌بود. به عراق فكر كنيد. پس چه بايد كرد.
واقعيت اين است كه ما فرصت‌ها را در دولتِ‌ نهم از دست داديم. ديگر از دست ندهيم. بايد مبارزه را از سطحِ هيجاني به سطحِ عقلاني و منطقي و فرهنگي ارتقا داد. يعني تيوري‌هايِ اساسيِ اصلاحات، لزومِ وجودِ زيربناهايِ فلسفه‌یِ سياسي برايِ حكومت و همين‌طور ترغيبِ مردم به مطالعه، دقت و تيوريزه كردنِ مباحثِ اعتقادي، سياسي و فرهنگي و مسلح كردنِ آن‌ها به انديشه‌هايِ‌ دقيق و متقن، بايد از اساسِ برنامه‌هايِ ما باشد.
سوم؛ كاش مي َد مردم را با حفظِ اميد به خانه‌ها برگرداند و آن‌ها را برايِ تحولاتِ منطقي و حقه‌یِ خوداشان در چهارچوبِ ظرفيت‌هايِ بالايِ نظام كه دولتِ نهم آن را فراموش كرده يا نمي خواهد مردم از آن خبري داشته باشند، آماده كرد. مي‌دانم كارِ سختي است اما بايد فكري كرد.
سوم؛ من چه مي‌كنم؟ به ياد مي‌آورم كه مولايِ اول‌اَم در زماني كه حق با او بود كوتاه آمد و سكوت كرد. دنبالِ غاري خواهم گشت و خود را مسلح‌تر از پيش به اركانِ انديشه‌گي خواهم كرد و خواهم آموخت و خواهم آموخت و خواهم خواند و خواهم نوشت؛ در همه‌یِ زمينه‌ها به ويژه هرنر و به ويژه ته‌آتر و رمان و سينما و البته مباحثِ جديِ فلسفي كه لازمه یِ زمانه‌یِ مااست و ديگر اين‌كه نگران‌ام.
چهارم؛ دارم با خوداَم فكر مي‌كنم آيا با يك قياسِ مع‌الفارق با عليِ دايي در تيمِ ملي، ميرحسينِ موسوي را در اين رقابت نسوزانديم. البته مهندس احساسِ تكليف كرده اما كاش برايِ فرصتي ديگر و ايجادِ حماسه‌یی ديگر كه بشود از آن در جهان به نفعِ منافعِ حقه‌یِ ايران استفاده كرد و پشتيبانيِ‌ مردميِ بزرگ هم حاميِ او مي‌بود چون خاتميِ عزيز، در كنارِ تصميم‌هايِ‌داخليِ او مي‌بود، هنوز نگه‌اش مي داشتيم. نمي‌دانم شايد هم دارم اشتباه مي‌كنم اما اين حرف‌ها بدونِ فكر كردنِ زياد و با توجه به وضعيتِ همين لحظه نوشته شده است.
يا علي!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد