2007/10/15
هشتادوهفتم
wnlrbبايد بهانهیی برایِ باز كردنِ روزههایام از پسِ اين سيروزِ تنهايي و سكوت داشته باشم يا نه؟ بايد به نيتِ عيد فطريهیی از بوسه رویِ قابِ خالي از عكسات بنشانم يا نه؟ بايد دعا كنم كه يك سال دوباره آغاز كنم از نو شناختنِ خوداَم را كه چرا چشم به راهيِ تو را ميرقصم يا نه؟ خب تو هم كاری بكن. مثلا تلفن را بردار و دستِ كم بگو سلام.
2007/10/14
انرژیِ هستهیی و فردوسي
با عنايت به اينكه مولانا را مثلِ آبِ خوردن متعلق به بعضي جاها دانستهاند و البته اصلا هم انگار نه انگار كه چرا مثلا مجلسي كه برایِ فرزادِ حسنیِ كوچولو تعيينِ تكليف ميكند از فرطِ بيكاری چرا در حوزهیِ عمل كاری نميكند. هرچند كه اصلا چه ربطی دارد به او.
من گمانآم اين است كه لازم نيست برایِ انرژیِ هستهیی شور بزنيم. البته من بارها در همين وبسايت اشاره كردهام كه به شدت با انرژیِ هستهیی موافقام و اصولا هرچيزي كه آمريكا يا اسراييل يك دخالتي در آن دارند خونآم را به جوش ميآورد اما منظورم چيزِ ديگری است. گمانآم اتفاقی كه دارد ميافتد اين نيست كه حقِ انرژیِ هستهیی را از ما بگيرند. اين كارِ سادهیی است و بالاخره فرزندانِ دانشمندِ اين سرزمين از خجالتِ جهان در ميآيند. چيزي كه دارد اتفاق ميافتد محروم كردنِ ما از حقِ پيشينهگيِ تاريخی است. فرض كنيد بخواهيم ملتي را نابود كنيم. آيا كافي نيست كه مولاناياش را، سعدياش را، ملاصدرایاش را، سهروردیاش را، فردوسي و فارابي و ابنِ سينایاش را ازاَش بگيرند؟
دوستانِ عزيزاَم! اين روزها ما ما به انرژیِ مولانا بيشتر نياز داريم. تاكيد ميكنم اين ربطی به اين ندارد كه بر حقامان اصرار نكنيم. من منظورم اعادهیِ حيثيتِ فرهنگي است. لازم است بيش از آنكه به فكر فرآوریِ اورانيوم چند درصد باشيم، به فكر فرآوریِ فردوسي در عصرِ جديد باشيم، فرآوریِ فارابي و ملاصدرا. انرژیِ هستهیی را اگر امروز به دست نياورديم، فردا به زور هم كه شده به دست ميآوريم و از حقآمان نميگذريم. اما.. اگر فارابي را مولانا را فردوسي و سعدي و سهروردی را از دست داديم ديگر هرگز به دست نخواهيم آورد.يا علي!
من گمانآم اين است كه لازم نيست برایِ انرژیِ هستهیی شور بزنيم. البته من بارها در همين وبسايت اشاره كردهام كه به شدت با انرژیِ هستهیی موافقام و اصولا هرچيزي كه آمريكا يا اسراييل يك دخالتي در آن دارند خونآم را به جوش ميآورد اما منظورم چيزِ ديگری است. گمانآم اتفاقی كه دارد ميافتد اين نيست كه حقِ انرژیِ هستهیی را از ما بگيرند. اين كارِ سادهیی است و بالاخره فرزندانِ دانشمندِ اين سرزمين از خجالتِ جهان در ميآيند. چيزي كه دارد اتفاق ميافتد محروم كردنِ ما از حقِ پيشينهگيِ تاريخی است. فرض كنيد بخواهيم ملتي را نابود كنيم. آيا كافي نيست كه مولاناياش را، سعدياش را، ملاصدرایاش را، سهروردیاش را، فردوسي و فارابي و ابنِ سينایاش را ازاَش بگيرند؟
دوستانِ عزيزاَم! اين روزها ما ما به انرژیِ مولانا بيشتر نياز داريم. تاكيد ميكنم اين ربطی به اين ندارد كه بر حقامان اصرار نكنيم. من منظورم اعادهیِ حيثيتِ فرهنگي است. لازم است بيش از آنكه به فكر فرآوریِ اورانيوم چند درصد باشيم، به فكر فرآوریِ فردوسي در عصرِ جديد باشيم، فرآوریِ فارابي و ملاصدرا. انرژیِ هستهیی را اگر امروز به دست نياورديم، فردا به زور هم كه شده به دست ميآوريم و از حقآمان نميگذريم. اما.. اگر فارابي را مولانا را فردوسي و سعدي و سهروردی را از دست داديم ديگر هرگز به دست نخواهيم آورد.يا علي!
2007/10/13
فردوسی، مولانا و چهل سرباز
من آخراَش نفهميدم اينكه بعضيها در اين مملكت احساس ميكنند هم مولويشناساند، هم فردوسي را قورت دادهاند و هم هنرپيشهیِ بينظيری هستند و بالطبع تيوريسينِ بازیگری و بنابراين حق دارند هر تفرعني را تقديمِ رویِ گلِ ما كنند از كجا آب خورده. شايد هم خودامان الكي به يك چيزهايي زيادی بها دادهايم كه البته خيلي هم در اين ديار بعيد و ناممكن نيست. خب عيدتان مبارك انگار در روزِ عيد هم نميشود پنبه نزد اما خداوكيلي وقتی آدم شبكهیِ محترمِ دو را باز ميكند و آقايان كه با چهلسرباز به هيكلِ شاهنامه و داستاننويسي و غيرتهایِ اعتقادي و اسطورهییِ ما از بابِ مليت و دينيت گند زدهاند برایِ ما تفسير مولوي و فردوسي هم ميكنند. انگار نه انگار كه اساسا مگر ما نميدانيم فردوسي چه خدمتي كرده به فرهنگِ ما. خب. كه چي؟ اينكه استاداَم محمدِ روشن و بزرگوارانِ ديگر چنان شرح ميكنند كه مگو و مپرس. حضرات! كارِ شما درامپردازی است. به من چه كه شما چه زحمتهايي كشيدهايد يا نه. به من چه كه داريوشِ ارجمند 5ساعت زيرِ گريم بوده. خب تقصيرِ من چيست كه ابلهانهترين تصوير از رستم به ذهنِ بدونِ سوادِ درامپردازیِ آقايِ نوریزاد كه همان بهتر است نريشن بگويد و تفسير بكند كه خوب هم بلد است انصافا، رسيده و همان را علم كرده. يك نفر به اين آقايان نگفته كه فردوسي در حوزهیِ شعر تصويری ارايه كرده از رستم كه تنها در ساحتِ كلمات امكانِ تجلی و باورپذيری دارد و اگر بخواهيم برایِ نسلِ امروزمان از رستم بگوييم اين اطوارهایِ عشوهمدارِ ارجمند در اين سريال به دردِ كسي نميخورد. تازه آقايان نشستهاند غصهیِ مولانا هم ميخورند كه چرا مصادره شده برایِ تركها. به گمانام اگر قرار است برایِ ارجگزاریِ مولانا هم چيزي شبيهِ چهل سرباز زبانام لال ساخته شود همان به كه مصادره شود طفلك. آخر عزيزِ من! فردوسي كارِ خوداَش را كرده قرار نيست ما هم بيآييم همان كار، همان اسوه، همان تصوير را در يك ساخت، در يك مديومِ ديگر ارايه كنيم، خب اختلافِ ماهوي دارند با هم قربونِ شكلات. بابا يكي برایِ اين حضرات از مقدماتِ درام حرف بزند. يكي بگويد كارگرداني تكرارِ نماهايِ بيدر و پيكر نيست. چرا ما فكر ميكنيم بايد از طريقِ چيزی كه سر در نميآوريم به مملكتامان خدمت كنيم و تازه اسماش را هم بگذاريم نوآوری. كه يعني رفتهايم سراغِ زمانهایِ مختلف. يكي به اين آقايان از نظمِ زمان در شكستنِ شكل و دستورِ ساخت و قالبهایِ ساختشكنانه حرف بزند.
جالب اينكه آقايِ ارجمند ميخواهد برنامهیی بگذارد كه در آن زوايايِ تاريكِ سريال روشن شود و مثلا ناراحت است كه چرا كسي در خيابان پرسيده اسفنديار كيست. خب مردِ حسابي اين خوداَش نقضِ غرض است. اگر تو موفق بودي كه طرف نميپرسيد اسفنديار كيست. طفلك قات زده كه يا ما اسفنديار نداشتيم يا اين كه در اين سريال است اسفنديار نيست.
رها كنيم آقا جان. هرچند كه روزِ عيد است و منبابِ ارايهیِ فطريهیِ فرهنگي چند جملهیی نگاشته شد.
يا علي!
جالب اينكه آقايِ ارجمند ميخواهد برنامهیی بگذارد كه در آن زوايايِ تاريكِ سريال روشن شود و مثلا ناراحت است كه چرا كسي در خيابان پرسيده اسفنديار كيست. خب مردِ حسابي اين خوداَش نقضِ غرض است. اگر تو موفق بودي كه طرف نميپرسيد اسفنديار كيست. طفلك قات زده كه يا ما اسفنديار نداشتيم يا اين كه در اين سريال است اسفنديار نيست.
رها كنيم آقا جان. هرچند كه روزِ عيد است و منبابِ ارايهیِ فطريهیِ فرهنگي چند جملهیی نگاشته شد.
يا علي!
Subscribe to:
Posts (Atom)