با عنايت به اينكه مولانا را مثلِ آبِ خوردن متعلق به بعضي جاها دانستهاند و البته اصلا هم انگار نه انگار كه چرا مثلا مجلسي كه برایِ فرزادِ حسنیِ كوچولو تعيينِ تكليف ميكند از فرطِ بيكاری چرا در حوزهیِ عمل كاری نميكند. هرچند كه اصلا چه ربطی دارد به او.
من گمانآم اين است كه لازم نيست برایِ انرژیِ هستهیی شور بزنيم. البته من بارها در همين وبسايت اشاره كردهام كه به شدت با انرژیِ هستهیی موافقام و اصولا هرچيزي كه آمريكا يا اسراييل يك دخالتي در آن دارند خونآم را به جوش ميآورد اما منظورم چيزِ ديگری است. گمانآم اتفاقی كه دارد ميافتد اين نيست كه حقِ انرژیِ هستهیی را از ما بگيرند. اين كارِ سادهیی است و بالاخره فرزندانِ دانشمندِ اين سرزمين از خجالتِ جهان در ميآيند. چيزي كه دارد اتفاق ميافتد محروم كردنِ ما از حقِ پيشينهگيِ تاريخی است. فرض كنيد بخواهيم ملتي را نابود كنيم. آيا كافي نيست كه مولاناياش را، سعدياش را، ملاصدرایاش را، سهروردیاش را، فردوسي و فارابي و ابنِ سينایاش را ازاَش بگيرند؟
دوستانِ عزيزاَم! اين روزها ما ما به انرژیِ مولانا بيشتر نياز داريم. تاكيد ميكنم اين ربطی به اين ندارد كه بر حقامان اصرار نكنيم. من منظورم اعادهیِ حيثيتِ فرهنگي است. لازم است بيش از آنكه به فكر فرآوریِ اورانيوم چند درصد باشيم، به فكر فرآوریِ فردوسي در عصرِ جديد باشيم، فرآوریِ فارابي و ملاصدرا. انرژیِ هستهیی را اگر امروز به دست نياورديم، فردا به زور هم كه شده به دست ميآوريم و از حقآمان نميگذريم. اما.. اگر فارابي را مولانا را فردوسي و سعدي و سهروردی را از دست داديم ديگر هرگز به دست نخواهيم آورد.يا علي!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد