2006/06/06
توصيههایی برایِ توسعهدهندهگانِ تهآتر-۳
9- قصهگویی در درام به مفهومِ كلیگويي نيست، بلكه ارايهیِ متمركزانهیِ جزييات است. آن هم نه جزيياتی كه در گذشته اتفاق افتاده و حالا ما فقط موظف به تعريف كردنِ آن هستيم. بلكه بايد هر جزیی از اين روايت، موقعيتِ فعلیِ آدمهایِ نمايش را تحتِ تاثيرِ خود قرار دهد. نمايش در زمانِ حال و برایِ رسيدنِ به يك آيندهیِ معين اتفاق میافتد. مهم نيست كه اين آينده قابلِ پيشبينی باشد يا نه. بنابراين حتا اگر شخصيت از گذشتهاش هم سخنی بگويد برایِ تاثرِ وضعيتِ كنونی به كار رفته است. ما در ديدنِ تهآتر میخواهيم بدانيم كه چه هدفی قرار است دنبال شود. چه چيز به كدام سرانجام قرار است نايل آيد، نه اينكه فلان ماجرا سالِ گذشته چهگونه پيش آمد بدونِ آنكه بدانيم به اكنونمِ آدمها اين ماجرا چه ربطی دارد؟10- برایِ دركِ يك پديدهیِ پيچيده، نو و ناشناخته تنها راهی كه وجود دارد، ارايهیِ يك بسترِ مناسب به منظورِ معرفی و دركِ آن پديده است. فرض كنيد همين الان به شما بگويند جنی اطرافاتان بالبال میزند. معلوم است كه خندهتان میگيرد اما حالا يك شبِ تاريك را تصور كنيد؛ در يك محلهیِ ناشناختهیِ افريقایی در حالیكه از دور صدایِ امواجِ رودخانه در دلِ زوزهیِ كفتاری پير به گوشاتان میآيد و گذرِ باد در نواحیِ جنگلیِ اطراف همراه با جيرجيرِ موهومِ ناشناختهیی قصهیی را به خاطرتان میآورد كه در آن روحی نيمهشب جایِ خود را با همسرِ هيزمشكنی جوان عوض كرده است. حالا چه؟ خاطرهیِ اجنه هم آزارتان میدهد چه رسد به اينكه كسي بگويد جني همين اطراف سرك میكشد. مهم نيست سبك و سياقِ روايتِ شما چيست. مهم نيست كلاسيك هستيد يا مدرن. مهم اين است كه بستری مناسب برایِ خلقِ موقعيت در روايتِ خود بیآفرينيد. تنها در اين صورت است كه مخاطب را در اختيار داريد. يهني مخاطب فقط در چنين شرايطي تلاش ميمند نامكشوفها را كشف و پيچيدهگيها را درك كند. اما وقتي چيزي وجود ندارد هر چهقدر دست و پا بزنيد او حتا به خودش فرصت تلاش براي كشف هم نميدهد. ما هميشه چيزي را كه نميشناسيم كشف ميكنيم يا در صدد كشفِ آن برميآييم. وقتي چيزي وجود ندارد كشف آن هم بيمعنا است.11- شخصيتها مثل خود ما در زندگي به حيات خلوت نياز دارند. آنها هر چهقدر فرياد بزنند، شعار بدهند، دروغ بگويند يا ظاهر سازي كنند، وقتي به خلوت ميروند در روبهرويي با خود حقيقت را بيان ميكنند؛ حقيقت ذاتي را. و اين تناقض ميان خيابانِ عمومي و حيات خلوت خصوصي درام را منحصر به فرد و جذاب ميكند.12- در هر لحظه، در هر كلمه، در هر موقعيتي كه خلق ميكنيم موظفايم شش پرسشِ ازلي ابديِ غير قابلِ گذشت را از خود بپرسيم؛ كجا؟ كي؟ چهكسي؟ چرا؟ چهچيز؟ چهطور؟13- چيزي كه بسياري از بازيگرانِ ما نه تنها آن را ندارند كه گويي چيزي نيز از آن نشنيدهاند ژست است. ژست به معنايِ دروغ نيست. به معنايِ ادا و اطوار نيست. ژست بروز جسماني عواطفِ انساني است. كافياست به آدمهايِ زندهيِ محيط اطرافِ خود در موقعيتهاي جديِ زندگي و در برهههايِ حساس نگاه كنيد، معنايِ ژست به راحتي قابل درك ميشود. البته اين معضل خيلي هم غير طبيعي نيست. هنرپيشهگانِ ما معمولاً بدنِ مناسبي ندارند. آنها وقتي براي تسلط بر بدناِشان نمييابند. از هر كداماِشان بپرسيد چند دقيقه در روز به بدنِ خود ميپردازند، چه برسد به نظمِ روزي سه يا چهار ساعت تمرينِ جدي بدني. اصلاً چيز اضافهيياست. آنها كارهايِ مهمتري دارند مگرنه؟ پس خداحافظ هنرپيشهگي!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد