خيال ميكردم میشود بدونِ باران، بدونِ نسيم، بدونِ خاطرههایِ تا ابد رقصان، بدون باغ، بدونِ سبزينههایِ تا آسمان مترنم، بدون حديثِ هایهایِ بهار، بدونِ خواب و شكوفه و آواز زنده بود و بلند بلند خنديد. درست است میشود بدونِ همه حتا، در سيلانِ رنگ و دست و ترانه بود اگر و تنها اگر تو در آينه برقصی!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد