نه گريه نمیكنم. نبايد گريه كنم. ترانههایِ خونينِ بسياری را شنيدهام كه آبیِ خونِ خدا را تا هزارههایِ مهربانی و غزل تا دروازههایِ شعر و شعور، تا ملكوت حماسه و لبخند بردهاند. چرا بايد گريه كنم وقتی میتوانم بگويم حسين، میتوانم بگويم زينب، می توانم بگويم عباس، میتوانم صدا كنم پرندهگانی كه از خون و خورشيد میرويند. لااقل امشب را گريه نمیكنم. بگذرا آوازهایِ خدا را خدا در آرامیِ شبانه به آوازِ روياهایِ آزادی و صلح، به رويایِ سبز و سپيده بشنود. شايد فردا كاروان مرا هم با خود برد.
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد