امروز درست هفت سال از روزی میگذرد كه رضا سراسيمه ما را از خواب و بيدارِ مانده از شبِ قبل پراند كه ريختهاند تویِ ساختمانِ بيستودو و هنوز دستوصورت نشسته بوديم كه با بچهها تویِ اتاقِ بيستوچهار جمع شده بوديم و نوبتامان را انتظار میكشيديم كه كی لگدی در را میشكند و بايد از تونلِ باتوم بگذريم و ميانهیِ حياطِ بيستودویِ كوی عدهیی انتظارمان را میكشند كه هنوز هم نمیدانم چرا وحشيانه میخواستند هرچيزی را از دمِكارد و لگد و باتوم و ميلگرد بگذرانند. بگذريم. نوشتنِ اين خاطرات را وقتی آغاز كرده بودم كه نمیدانم چرا قطعاش كردم. اما سخت دلام میخواهد از آن نمايشی بنويسم و البته اين نوشتهیِ اخيرم گذری هم بر اين روز دارد هرچند كوچك.
و باز امروز درست پنج سال میگذرد از زمانی كه ديگر يك نفر نيستم و زنی، دوستی، همراهی به من، به حجمِ تنهاییِ من اضافه شده است. بودنِ در كنارِ او در اين مدت كه تلخ و شيرين بسيار داشته و سرشار از زيستن بوده با همهیِ دهشتناكیِ اين نام، خوب كه نگاه میكنم زمهريرِ كوچه را در گرمایاش از روحام ربوده است. امروز سالروزِ پنجمينِ روزی است كه زندهگیِ جديدی آغاز كردهام كه بايد يك نيمهام را به ديگری میسپردهام هرچند با تنآساییو خيرهگی همچنان بيش از آنكه متعلق به آنكه بايد باشم در اختيارِ خوداَم بودهام و كاراَم و همراهانام و شاگردان و همكارانام و همتيمیها و چشمانتظارانی كه بايد كلمهیی از آنچه می دانستم برایشان پيشكش میبردم و مثلِهمهیِ زنانِ محرومِ اين مرز و بوم او نيز تنها تنپارهیی خسته و آشفته و توفانگرفته به خانه میديده است از فرطِ اين همه زيادهخواهیِ همراهاش. اما چه میشود كرد كه نمیتوان آسوده خفت وقتی يقين میآری كه كسی چشم به راهِ كلماتِ تو با غولِ ناآرامی در جنگی نابرابر تنهااست، وقتی میبينی در گوشهیی از همين شهر كسی میخواهد اما نمیداند چهگونه بايد قصهیی بنويسد، صدایی تلفظ كند، رفتاری نمايش دهد و اشكی سرازير كند. اين است كه باز هم مثلِهميشه مردی نيست و زنی جورِ نبودناش را میكشد. سپاس نثارِ همهیِ زنانِ بلندانديشِ جهان، خاصه آنكه ستايشاش برایِ من تا اين روزِ روزگار، طلوعِ شكوفهیِ گيلاس بر گردِ سايهسارِ آفتاب و خنده و مهربانی بوده است. يا علی مدد!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد