از خود برون میشوم. بايد كه كهنهخسِ اين وامانده در تعطيلاتِ روح و انديشه را به بهانههایِ طبيعتِ ماورا بسپارم. سالهااست در خوداَم پوسيدهام. وقتاش شده است. خرقه به كناری مینهم، پيشانی به استجابتِ مهربانی ميسپارم، سينه به نسيمِ سپيدهمانِ نيايش، رو به قبلهیی كه ديگر فقط سرزميناش حجازاَش نيست، آلامِ گناه و ناسپاسي، خاشاكِ رخوت و ركود و خستهگی و تالابِ مرگاندودِ بيكسي به سبزهزارِ بركت و لبخند مینهم و پاي به خانهیِ شكوفه و شبنم میگذارم. امروز سيزده به درِ روح است.
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد