اما بعد؛
بعضی از دوستان چنان به سیاست نگاه میکنند که گویی بازیهای دورهی دبستان است. یعنی مثلا اگر قهر کردیم قرهر قهر تا روز قیامت. برادران وخواهرانِ عزیز! عرصهی سیاست اندکی با مباحثات گعدههای خوابگاهی و کافهیی فرق میکند. عرصهی سیاست عرصهی بازیها و مبادلات و مراودات است. یعنی اگر از یک راه نشد باید از راهِ دیگر وارد شد. یعنی اگر با این وضعیت راهی یدا نشد باید از وضعیتی دیگر سود برد. شاید برای همین هم هست که میان فلسفهی سیاسی یا اندیشهی سیاسی با سیاست و سیاستمداری همواره تفاوت بوده است.
انتخابات در ایران متاسفانه یا خوشبختانه مرجع تغییرات بوده و خواهد بود. (معلوم است که ذیل جمهوری اسلامی) یعنی خاتمی میآید کل کشور به سمت نگاهِ او میچرخد و احمدینژاد می آید کل کشور را به سمت خودش میخواهد. بنابراین چنانکه عزیزنا تاجزاده گفته بود در این مملکت اوضاع چنان نیست (لااقل هنوز) که از میانِ اندیشهها و نهادهای مردمی و ارکان دموکراتیک عمومی به یک آسایشِ عمومی یا برنامههای دموکراتیک دست پیدا کنیم. پس چارهیی نیست که به انتخابات دست آویزیم تا بتوانیم مطامع خود را و لو به شکل اندک جستوجو کنیم.
یادمان نرود سیاست عرصهی درخواستهای حداقلی است. دوستان میگویند انقلاب نکنیم اما نظام را هم نمیخواهیم. خدایا به کجای این شب تیره بیآویزم قبایِ لجنِ خود را. بعد هم میگویند تحریم. خب گیرم که تحریم یعنی با تحریمِ ما انتخابات برگزار نخواهد شد. خب چنین تصوری که خیلی کودکانه است. بنابراین با عدم حضور ما به راحتی راه برای فرد دیگر باز میشود و باز هم هشت سال احمدینژادیسم.
میگویند اگر شرکت هم بکنیم آنها کار خودشان را میکنند. خب این چه استدلالی است برادر من. یعنی من بنشینم در خانه و هیچ غلطی نکنم که هر دو سوی به یک جا ختم میشود. این نگاه که با همان اندیشههای سیاسیِ همان سرزمینی که در آن از مواهب زندهگی بهرهمند هستند هم تناقض دارد که. مگر در آنجا چنین کاری میکنند؟
میگویند آندو عزیز در حصرند. خب یعنی اگر رای ندهیم آندو آزاد میشوند؟
میگویند هیچکاری نکنیم تا جمهوری اسلامی ساقط بشود. به قول فامیل دور در ایم مورد من دیگر حرفی ندارم.
اما در مورد سقوط جمهوری اسلامی. از آن ایدههایی است که فقط در خارج از مرزها بامزه است وگرنه در این حدودی که ما هستیم یک شوخی بیمزه است. خانمها آقایان ما در شرایط خوبی نیستیم و حوصلهی شوخیهای اینچنینی هم نداریم. یعنی طاقت دردِ بیش از این را نداریم. به این فکر کنید که داریم دنبالِ سیبزمینی پیازمان هستیم و شما.... بگذریم.
دوستانی هستند که عکس آقای هاشمی را گذاشتهاند که چرا به آقای احمدینژاد جواب سلام داده که ببینید اینها چهقدر با هم خوباند؟ خندهدار است به جان خودم. آخر برادر من شما اگر با دوستات قهر میکنی میروی سیِ خودت در سیاست این مسایل بچهبازیاست. سیاست رابطه است. حتا عدمِ رابطه بر اساس یک رابطهی جدید تعریف میشود.
ما به سیاستمدار امروز نیاز مبرم داریم نه به اندیشهورزِ سیاسی که البته او هم مورد نیاز است. اما سیاستمدار کار سیاسی میکند برای رسیدن به خواستههای حداقلیِ حداکثرِ مردم. آیا واقعا من و شما اکثریت مردم هستیم؟
دوستان به نظرم به جای این بحثهای عهدِ کودکی بنشینیم مستدل و دقیق بگوییم که اگر شرکت میکنیم چهگونه و اگر نه چرا؟ در ضمن استدلال ما باید بینالاذهانی باشد نه فقط مورد وفاقِ دوستان باشد و بس.
باید به انتخابات فکر کرد. برای آزادی دوستانامان، برایِ معیشتِ مردمامان، برای اعتلای فرهنگامان، برای هنر برای سینما برای عشق برای آرزوهای کوچک فرزندانامان به انتخابات فکر کنیم.
یا علی
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد