بعضیها یادشان نیست اما ما یادمان است؛ روزهایی بود که تازه سید محمد خاتمی رییس جمهور قلبها شده بود و دختران و پسرانِ پاک این سرزمین از فرط شادی برایاش دست میزدند و در لانههای کیهان و یالثارات و صبح و روزنامههای امثال دهنمکی سیدِ گلنشانامان را به بیعاری و فرزندان نجیبامان را به بیحیایی متهم میکردند و البته صبور بودیم. صبور با خون جگر. صبور با استخوانِ در گلو خار در چشم. و حالا میبینید که کارگردان چماقبه دست از دختران به زعم خودشان کمحجاب حرف میزند و مدافع ارزشهای انقلابی است. الله اکبر الله اکبر الله اکبر. ما همچنان صبوری میکنیم. صبوری میکنیم با خونِ جگر...
ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ است; ﺩﻭﺭﻩی ﺩﻭﻡ انتخابات ﺳﯿﺪﻧﺎ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻋﺪﻡ ﺗﻤﺎﯾﻞﺍﺵ ﺑﻪ ﺗﺪﺍﻭﻡ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺣﺮﻑ میﺯﺩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺍﺷﮏﻫﺎﺵ ﺟﺎﺭﯼ شد ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﻭﺍﻭﯾﻼ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﻭﯾﻼ ﻋﻮﺍﻡﻓﺮﯾﺒﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻭ ﻣﺎ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﺟﮕﺮ ﺗﺎ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻋﻮﺍﻡﻓﺮﯾﺒﺎﻥ ﮐﯿﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻣﯽکنیم
بعضیها یادشان نیست اما ما یادمان است. هجدهم تیرماه ۱۳۷۸ وقتی نماز صبحام را خواندم و رفتم ببینم بچههام کجای کوی هستند و با هجوم اولین دستهی لباسشخصیها به درون کوی روبهرو شدم تا ظهر که ریختند و زدند و غارت کردند و شکستند و گرفتند و بریدند و بستند... مدام به این فکر میکردیم که آیا می توانیم پابهپای خاتمی تا انتها دوام بیآوریم؟ آن هم وقتی میخواستند کسانی گازانبری قیچیمان کنند که اکنون
ژستهای تکنوکراتیک گرفتهاند و از رفتارشان عذرخواهی نکردهاند. و صبورانه تاب آوردیم با خون جگر.
بعضیها یادشان نیست اما ما یادمان است. مردی بود که مهندس بود و نقاشی میدانست. یک غلامعلی نامی او را دوست خاتمی نامید اما ما ملتِ ایران او را به نامِ کوچکاش مینامیم.
بعضیها یادشان نیست اما ما یادمان است سیدنا خاتمی وقتی در یک همایش بزرگ که مخالفاناش در میان کیهانیان و اللهکرمیان و دهنمکیان فریاد میزدند مرگ بر ضد ولایت فقیه و هواداران سید فریاد زدند مرگ بر ضد ریاستجمهوری او ناراحت شد و گفت بگویید زنده باد مخالفِ من.
بعضیها یادشان نیست اما ما یادمان است که چهقدر تجمعات روبهروی دانشگاهِ تهران را دوستان دهنمکی و شریعتمداری با فریاد و هیاهو به هم ریختند و چماق به دست واویلا میکردند و با هر سخن سیدنا و همراهان او کفنپوشان به خیابان میریختند و بعدها دیدیم که هرچه که آنها از آن میترسیدند دوستشان در دولت نهم و دهم انجام داد و آنها جربزهی حرف مفت نداشتند و در لانههاشان کپیدند و به هزاربهانه تسلیم شارلاتانیسم شدند.
بعضیها یادشان نیست اما ما یادمان است که میخواستیم اندک اندک جلو برویم آهسته آهسته
و حالا آهسته آهسته با خون جگر پیش میرویم. هر کدام یک رای.
صبوری میکنیم همچنان با استخوانی در گلو و خاری در چشم.
یا علی
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد