تذكره الاوليا، فيهِ مافيه، قصههاي شيخ اشراق، ابوسعيد ابالخير، ابن عربي، مولاناي بلخي؛ نه! اين فهرستِ منابعِ اين يادداشت نيست. يك پرسشِ اساسي است. تا به حال بارها و بارها از خودمان پرسيدهايم كه چرا وقتي اين فهرست را يا در واقع محتويات اين فهرست را در خلوتمان ميخوانيم؛ انبوه لذت و معرفت، در بال بال خيال غرق ميشويم و آسمانها درمينورديم و حتا چون در خلوت ديگري براي ديگرتري باز ميخوانيم او را هم شريك در اين پرنيان شور و حال ميكنيم كه معجزه كلام است و هيچ گوشي را يارايِ ايستادن در برابر هجوم ناگهان فريشتهگان نيست مگر كه دستي به رقص و چشمي به آفتاب دوخته باشد. اما چه ميشود كه همين كلمات را نابخردانه و به دور از آداب عقلي همچون جن زدگانِ غافل عرصه جبرت، به صحنه ميآوريم و لباس نمايشاش ميپوشانيم به گمان اين كه همان تأثيرات را بر مخاطبان مقدسترين اتفاق زمين بر جاي گذارد اما هيهات و دريغ از تأثيري ناچيز حتا بر نمايشگران چه رسد به بيچارهگان بيگناهي كه آمدهاند قطرهاي مهرباني نثار تجير اين مزار بيمرده كنند و به جاي آن گاهي خندهناكيِ تمسخرآميز بيهويتي و سطحينگري صرف را با خود به منازل تنهاييشان برند. راستي را مگر دار مكافات است اين صحنه يا عرصه ظهور حقايق يا عريانگاه معرفتهاي نداشته و دانشهاي بر باد رفته كه بيشك نمايشگرانِ بيخروش همانند سالكان لب ريز غل و غش سير و سلوكهاي دروغين كه بيهمرهي خضر شعور و دانش و انديشه، قطع مراحل بيهويتي ميكنند و با خواندن چند خط از احوالات شيخ ما گمان ميكنند ميتوانند يك حسامالدين چلبي بيابند كه بشود آخرش خوانش دوباره مثنوي در صحنه تهآترجهان. اما حقيقت جاي ديگري است.
ادامهی يادداشتِ من در سايتِ ايران تهآتر به مناسبتِ همايشِ سوم
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد