2007/02/23
باشگاهِ استقلال و اصلِ 44 قانونِ اساسی
تصور كنيد يك آدم كه حداقل برایِ خيلیها از نظرِ معنوی و برایِ عدهیی هم از لحاظِ سن و سال نقشِ يك پدر را ايفا ميكند، اصلا بگو پدرِ يك خانواده به فرزندانِ بزرگِ خود كه مدعی هستند برایِ اعضایِ خانواده طرحهایِ نوينِ رفاهي دارند و اصلا تا حالا حقاشان را خوردهاند و هزار و يك ايده دارند كه خانواده را از اين رو به آن رو كنند، بنشيند و بگويد كه آقا اين راهی كه در پيش گرفتهايد درست نيست بياييد به راهِ راستِ دانش و فنآوریِ موردِ تاييدِ همهیِ دنيا گام بگذاريد و از راههايي كه در جاهايِ ديگر تجربه شده و راهي جز به تركستان ندارد پرهيز كنيد و آنها هم در بوق و كرنای كنند كه بله درست است و به گوش جان و فلان و بهمان. حالا يك دو ماهي بگذرد و هرچه خيرخواهانِ فاميل بر سياقِ نصيحت زبان فرسايند كه برادران اين راه خلافِ آن چيزی است كه پدر ميگفت و نكنيد آنچه از آن چيزی نميدانيد آقايان وقعي نگذارند كه شما اهلِ عدالت نيستيد و ما ميخواهيم دستِ شما دزدان را از دامنِ خانواده كوتاه كنيم و هرچه ميگويند كه اقتصادِ دولتی معضلِ اساسیِ اين مملت است كه دولت بيخود بزرگ شده و دستِ فساد آزاد چرا كه دولت بايد نظارت كند تا فسادی رخ ندهد گوشِ شنوايي يافت مينشود كه ما چنان و ما چنون و دوباره پدر كه اساسا كارش دخالت در جزييات نيست بنشيند و اين بار به تندی مثلِ معلمهایِ دبستان برایِ اين جماعتِ پرت از ماجرا كه همينطور افتادهاند وسطِ بازی از قواعد بگويد و از قوانين كه آقا اصلا جمهوریِ اسلامي خودش در قانونِ خودش پيشبينی كرده كه سرمايه و ثروت سرازيرِ مملكت بشود شما چرا كاسهیِ داغتر از آش شدهايد كه اگر اقتصاد را به خصوصيها بسپاريم پس هرج و مرج بشود و ما بز بچرانيم؟ خداييش شما دلاتان نميسوزد كه بايد با اين جماعتِ خودرايِ كله پربادِ حرف گوش نكن چه بايد كرد؟ چهقدر همه گفتند آقا اصلِ 44 بازی چه نيست كه مثلا فلان مديرِ دولتي شزكتاش را بسپارد دستِ پسراش يا پسرخالهاش كه بله خصوصی سازی كرديم. ما ميگوييم اين مديريت مشكل دارد، اين اصلا مديريت نيست، هدر دادنِ انرژيها هست اما... حالا يك نمونهاش ميشود استقلالِ بزرگ كه بازیچهیِ دستِ عدهیی شده كه همانقدر از مديريت ميدانند كه دوقلوهایِ 3سالهیِ خواهرِ من از نانوتكنولوژی. تصور كنيد در عصرِ ارتباطات در روزِ آخرِ وقت اسامی را با پستِ عادی بفرستيم مالزی. به قولِ عادلِ فردوسیپور فقط شانس آورديم تویِ صندوقِ زردِ پست نينداختيم. حالا بگذريم كه اصلا راست ميگويند يا دروغ، بگذريم كه فكر كردهايم خانهیِ خاله است و مديريتِ جهاني هم مثلِ ما خالهبازی است و ميشود با يك زيرسبيلی كه به مديرِ مدرسه ميدهيم نازپسرِ لوسامان را آخرِ آبان ثبتِ نام كنيم. من نميدانم چهطور كساني كه چند كلمه درست فارسي حرف زدن نميدانند به خوداشان اجازه ميدهند بر اموراتِ مردم مديريت كنند. شما ميگوييد به حرف نيست به عمل است؟ قبول اما يك مدير بايد با مردم در ارتباط باشد شما ديدهايد اين روزها كسي زيبا سخن بگويد. البته منظورم فريب نيست بلكه در شانِ مديرِ جمهوریِ اسلامي حرف زدن هنر ميخواهد كه... بگذريم. من هم مثلِ شهيدیفرِ مردمِ ايران سلام دلام برایِ رهبرِ انقلاب ميسوزد كه مجبور به چه كارهايي كه نميشود. راستی در همين مدت چند بار انرژیِ سرانِ اول و ماندگارِ ايران صرف شده تا گندكاریِ يك عده بيسوادِ ديپلماتيك در جهان درست شود؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد