هميشه فكر میكردم میتوانم بدونِ تو روزهایام را بگذرانم. كاری كه ندارد، يك تخمِ مرغِ آبپز و يك ليوانِ نوشابهیِ يخگرفته و تا دلات بخواهد چایِ نيمهشبان. حالا هم نيمه شبی است. نوشابه تهماندهیی دارد و تخممرغي كه ماسيده بر تفلونِ ماهیتابه و فلاسكی كه هیخالی و پر میكند ليوان را از فرطِ چای. درست حدس زدی میتوانم سر كنم لحظههایام را همانندِ ماهیِ تويِ تنگِ كوچكی كه از تو مانده و هي به در ديوار ميخورد از فرطِ ماندهگیِ آبی كه بعد از رفتنات سالهااست حوصلهیی عوضاش نكرده است.
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد