میخواهم قبل از هرچيز صميمانهترين سپاسهایام را نثارِ دوستان ديده و نديدهام كنم كه در اين مدت به انواع و اقسام شكلهای ممكن از تسليتهایِ حضوری يا تلفنی تا پيغامهایِ الكترونيكی و كامنتةا و پيامهایِ كوتاهِ موبايلی، ناچيزترين دوستاشان را موردِ مهر و تسلا قرار دادند و بیگمان اگر حضورِ تكتكِ آنها را احساس نمیكردم، اينروزها خيلی سختتر از آن میگذشت كه گذشت. پس پاداشاشان را از خدا میخواهم كه ناتوانام در سپاسگزاری.
راستاش هميشه فكر می كردم اگر مثلا پدرِ آدم سنی ازاَش گذشته باشد، برایِ فرزندان درگذشتاش راحتتر و پذيرفتنيتر است اما حالا ميبينم خيلی تفاوت نميكند؛ مهم اين است كه بخشی از حضورِ تو، بخشی از اتكایِ قلبیات ديگر نيست و تو سخت تنها شدهای! شايد وقتي كه زنده بود بر حسبِ زندهگیِ روزمره گاهی حتا نميديدماش يا حتا در فكرام نبود، اما حالا سخت ميبينم كه چهقدر تنها هستم. شايد حتا وقتي زنده بود نميتوانست كمكي بكند اما حضوراش آرامشي داشت كه تنها نبودناش میتواند وسعتاش را بنماياند. و اگر نبود اين نعمتِ خدادی كه صبر نام دارد و ذره ذره در عنوانی به نامِ زندهگی متحول ميشود و خاطرهاش در ذهن ميماند و تداومِ هستی شكل ميبندد، ايواي اگر میشد دقيقهیی ادامه داد.
حالا دارم تلاش میكنم كارهایی بكنم كه به سودِ او باشد. گريه و اندوه تنها ما را تسكسن ميدهد و بس. میدانم حتا پيامبرِ خدا هم در مرگِ فاطمه بنتِ اسد، گريه كرد اما اين را هم ميدانم كه كه حالا او منتظرِ گريهةایِ من يا خواهران و مادراَم يا برادرام نيست، حالا چشم بهراهتر از گذشته میخواهد بداند من چه میكنم، چه مينويسم، چه میخوانم و برایِ سربلندیِ او چه گامهایی بر میدارم كه صالحات و باقيات در دلِ اين چيزهایی است كه من قصد ميكنم و انجاماش میدهم كه خدایِ نكرده اگر به خطلا باشد سرشكستهگیِ اواست كه چنين فرزندی پروريده. پس كاش خدایاش ياریام كند كه پسری نيكو باشم برایِ صالحات و باقياتاش. ايدون باد ايدونتر باد.
ديگر آنكه در اين اوضاع و احوال كه دوسه هفتهیی بالايِ سرِ بچههام نبودم بازبينیِ فجر را نه چنانكه انتظار داشتم اما باریِ به هرجهت رفتيم و اميدوارم بعدِ اينروزهايي كه چشم به راهام گذاشتهاند حداقل درك بشود كه كاری آيا از اساس خوب است يا مثلا در فلان اجرا به فلان دليل.. بگذريم توجيه كه نبايد كرد، هرچند همين اجرا اتفاقا از نظرِ خيلي از دوستان بسيار هم خوب بود اما من انتظارِ بيشتری از بچههام داشتم كه البته بخشِ زيادیش تقصيرِ خودام بود كه سرِ تمرينات پايانی نبودم. در هر صورت راضیام به رضايت خدا كه اگر خواست من اين كار را فجرِ امسال تهران اجرا ببرم بعد چهارسال.
وباز سپاس برایِ مهربانیتان. سعی ميكنم پستهایِ بعدیم سرشارِ اميد، نيكویی، ترانه و پرندهگانی باشد كه بهار را بر بالهاشان به تقسيمِ فصلها میبرند.
يا علی مدد!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد