لحظه به لحظه رنگ از چهرهیِ پدراَم گريزانتر میشود. شبها صدایِ نفسهایِ پياپياش در فضایِ خانه میپيچد كه ديگر در اين ساعتها كند و كندتر شده است. مادراَم گريه میكند. بعدِ چهل سال زندهگی دارد وداعاش میكند. هر ثانيه چهرهیِ خنداناش را در گوشه گوشهیِ خانه میبينم كه سر به سرِ مادرام میگذارد، اگرچه اين اواخر بیحوصله شده بود اما باز گاهي رگِ شوخيهايآش بيرون ميزد و مادرام را به غرغر میكشاند كه پيرمرد بايد سنگين رنگين باشي! هنوز هم لايلايِ بينظيراَش را كه مادرام ضبط كرده در گوش دارم. احساسِ غريبي است اين مظلوميتِ تنهايي كه در چهرهیِ تكيدهیِ پدرام ميبينم كه ديگر از حس و حال تهي شده و جز استخواني و پوستي نمانده.از يكسو ميدانم كه اين راهي است رفتني و تنها خدا تا ابد ميماند. پس دامنِ توكل را چنگ ميزنم و حريرِ توسل را به نسيمِ دعا ميسپارم برایِ آرامشاش در اين ساعاتِ آخر. بايد بروم. انگار اتفاقي صدايام ميكند. اگر شد دوباره مينويسم. يا علي!
-
-
-
-
-
درست است. اتفاق افتاد. آن اتفاقِ سرد و من ديگر صدایِ خندههایِ پدرام را در پهنایِ حياط و امتدادِ اتاقی كه دوستاش داشت و خواب و بيداراَش را در آن ميگذراند نخواهم شنيد. پدراَم رفت و نمیدانم چرا ناگهان اينهمه تنها شدهام. با اين كه زياد حتا اين اواخر نميديدماش اما همينكه از پشتِ تلفن مادرام میگفت خوب است، چنان اطمينانی میگرفتم كه انگار دوباره نوجوانیام آغاز شده. درست است سطرهایِ بالا را از كامپيوترِ خانهیِ خواهرام مينوشتم كه لحظهیی آمده بودم چيزي بنويسم و برگردم كه در خانهمان در اشكنان كامپيوتر ندارم و خواهرام از خانه زنگ زد و ساعت چهاربار نواخت و هفت دقيقه گذشت و ديگر نفس پدرام را همراهی نكرد و به يكباره در برابرِ هجومِ سكوت به خاك افتادم. حالا هم دوباره گريختهام و آخرِ شبِ يكشنبه كه ساعتِ چهارِ عصراش پدرام را از من گرفت، آمدهام اين سطرها را كامل كنم و دلام نميآيد كه سطرهایِ آخرين نفسهایِ پدرام را پاك كنم. وقتي برایِ آخرين بار بوسيدماش، قول دادم برایاش خوب باشم و حالا هم ميخواهم برایاش بهترين باشم كه به طعنه نگويند تربيتاش را او كرد اگر بدي كنم ثانيهیی در حقِ جهان. ديگر چه میتوانم نوشت جز دعایی كه از خدایِ مهربانی بخواهم پسرِ امابيها را بر تنگناهاياش همراه كند كه چون راه ميرفت و مينشست و آب ميخورد و سكوت ميكرد و ميخنديد، بر لب ميراند؛ يا حسين.
ستايش باد نامِ متبركِ خداوند كه سپيدهدمان آفتاب با نامِ او طلوع ميكند و هر ذرهیِ طلوعِ هزاران نامي اواست.
يا علي مدد!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد