يكم؛ واقعا حوصلهی نوشتنِ يك تحليلِ جدی را در زمينهیِ انتخابات ندارم. يعنی اصلا دل و دماغِ درست حسابی ندارم. بعد هم به اندازهی كافی همه تحليل نوشتهاند. از سویِ ديگر همين چهارم تيرماه يعنی ديروز سی ساله شدهام و اين سیسالهگی يك جورهایی برایام اذيتكننده است. احساسِ تنهاییِ غريبی میكنم و مخصوصا كه فكر میكنم هيچ غلطی در اين سیسال برایِ باقيات صلحاتام نكردهام. میخواهم بگويم اگر مردم به راحتی يقهام چسبيده خواهد شده كه چه غلطی كردهای آنجا كه اينجا بخواهی طئری بشود يا نه. بگذريم. میگذارم برایِ همان نامه به محمدرضا خاتمی. فقط مثلِ يك مرغِ پركنده اين روزها دلام میخواهد محمدِ خاتمیِ بزرگ را يك دلِ سير ببوسم.
دوم؛ به احتمالِ زياد در روزهایِ آينده شاهدِ بهبودِ وضعِ معيشتِ مردم خواهيم بود. اين همان چيزی است كه از آغازِ مجلسِ هفتم برنامههایاش رديف شده و اين روزها هم به بركتِ فعاليتهایِ جدیِ اقتصادیِ دولتِ خاتمی و رویِ غلتك افتادنِ امور و البته دلارهایِ نفت و صندوقِ ذخيره به اندازهی كافی شرايط فراهم شده، پس مینشينيم برایِ برنامههایِ انقلابیِ آقایِ احمدینژاد. اما چيزی كه مرا نگران كرده اين نيست. به گمانام ما به شدت با آزادیهایِ برهنهمحور يا همان پاچههایِ كوتاه مواجه خواهيم شد. يعنی گمان میكنم كه ما در اين زمينه هرگونه آزادی را خواهيم توانست در روزمرههایِ خيابان به نظاره بنشينيم.
سوم؛ من به عنوانِ يك توسعهدهندهیِ روايت می توانم خودام را از بازی كنار بكشم و زانویِ غم بغل بگيرم اما اعتقاد دارم دو نكته میتواند همپالهكیهایِ مرا به عنوان طلايهدارانِ اتفاقاتِ آينده در راسِ جرياناتِ تاثيرگذار بنشاند. يكی اينكه ما از پشت وانهیِ چهارميليون رایِ خالص برخورداريم. يعنی چهارميليون رای كه آزادی را در پاچههایِ بالارفته نمی بيند، وظيفهیِ انقلاب را پركردنِ شكم نمیپندارد كه به گمانام در دورهیِ شاه چنين هم بود، نگاهاش به جهان مبنایِ سادهلوحانه ندارد، برایِ هر چيزِ زودگذری به خيايان نمیريزد و برایِ اصولاش مبارزه میكند. به اعتقادِ من اين چهارميليون نفر پتانسيلِ كامل برایِ تبديل به جمعيتی با فرهنگِ درستِ اصلاحطلبانه را در خود دارد. نكتهیِ ديگر عدمِ تمركزِ كانديداها بر مسايلِ بنيادينِ فرهنگیاست به گمانِ من امروز مسالهیِ اساسیِ ما فرهنگ است. فرهنگِ گفتوگو و مدارا، فرهنگِ مهربانی و فرهنگِ انسانی، اخلاقی و مردمسالارانه كه در طیِ هزاران سال استبداد نهادينه در وجودِ تكتكِ ما شده است و نادرمردانی چون محمدِ خاتمی را میطلبد كه خودسازیهایِ اش را در كنجِ كتابخانهیِ ملی كرده است. و شما میدانيد طلايهدارِ فرهنگسازی آن هم فرهنگِ حضورِ اجتماعی و زندهگیِ انسانمدارانهی معنويتگستر در طولِ تاريخ، همواره مقدسترين و كاملترين هنرِ جهان يعنی تهآتر بوده است.
چهارم؛ من فكر میكنم ما به اندازهیِ كافی حزبهایِ رنگارنگِ سياسی داريم. ما امرئزه بيش از هر زمانِ ديگر به تشكلهایِ جدیِ فرهنگی نياز داريم. به دور از هرگونه اداها و ادعاهایِ تمسخربرانگيزِ روشنفكریِ دمدهشدهیِ دههیِ چهلی كه بویِ گنداش از هر كانون و مكتبی در اين حوالیِ دود و افيون برخاسته. يك تشكلِ اصلاحطلبِ فرهنگی. خدا را چه ديدی شايد از همين خانهیِ تهآترِ كولی شروع كرديم.
پنجم؛ اشكالی كه به نظرِ من بر مدعيانِ دومِ خرداد وارد است و امروز در رایِ مردم به وضوح ديده میشود، زدودنِ هرگونه نگره و آرايهیِ اعتقادی، اخلاقی و سنتی از مظاهرِ افعالِ سياسیشان است. چنانكه روشنفكرنماییِ ابلهانهیِ ما نيز سالهااست بدانم دچار است و برایِ همين هم مردم هيچ نسبتی با اين خمارآلودانِ متحجرِ ترسویِ به كنجِ فسيل شدهگی پناه آورده، برقرار نمیكنند. من رویِ سخنام با نسلِ تازهیی است كه در مقولاتِ فرهنگ و سياستِ جدی (نه چنانكه سياست زدهگیِ آقايان تفسيراش میكند) با كسی شوخی ندارد و تنها به انديشه، هنر و فرهنگِ اين سرزمين میانديشد. میخواهم بگويم اگر آقايان دارند از ظواهرِ ديم سوءاستفاده میكنند و اقشارِ متدينِ جامعه را به خود میخوانند، اگر آنان میخواهند هنرِ دينی را ترويج دهند و برایِ همين مشتی محتوایِ دستمالی شده را در فرمی زشت و پلشت و تهوعآور میريزند و به خوردِ جماعت میدهند كه بسياری از نسلِ تازهگان را از دين بری میكند به جایِ كشش و جذبه، ما بیآييم و اين تكنيك را درست در زمينِ حريف اجرا كنيم. اجراهایی كمنظير با محتواهایی تاثيرگذار و بهروز در قالبهایی بديع و تكاندهنده چندان كه دوست و دشمن دندان بگزند كه میشود كرد كه حافظ را اقلا ما داريم وگرنه ببين آقايان چه بلایی سرمان میآوردند كه نه همين است كه ما میگوييم.
ششم؛ چنانكه گفتم تمامِ تلاشام اين خواهد بود كه بيش از پيش به تهآتر بیانديشم و با توليداتِ خوب ذرهیی از وظيفهام را انجام دهم. من معتقدام امروز بيش از هر زمانِ ديگری مردم به تهآتر نياز دارند. امروز اگر توليداتِ خوب نداشته باشيم، اگر كارِ جدی نكنيم خيانت كردهايم چنانكه هرگز جبران نشود. حضرات شما را به خدا پيامِ انتخابات را در همهیِ زمينهها درك كنيد. اگر به فكرِ مخاطب نباشيم همين حداقلها را هم از دست میدهيم. آنوقت حق نداريم بگوييم سالنها برایِ روضهخوانیهایِ آقايان انبوه است كه البته روشهخوانی جایِ خوداش را دارد و تهآتر روضهیِ خوداش را. میخواهم بگويم روزی نرسد كه ميدان را به بی سوادانِ اين عرصه بسپاريم كه تنها غلغلِ كلماتِ عربی را آنهم نه به تجويدِ درست بلغور میكنند و عوام میفريبند و ادعا میكنند كه هنرِ دينی را پاس میدارند و فرهنگِ اسلامی میگسترانند. شما پيشتاز باشيد.
هفتم؛ اميدوارم بر خلافِ همهیِ پيشفرضهایِ من و دوستان آقایِ احمدینژاد، همانی باشد كه مردم میخواهند. اميدوارام همهچيز در جهتِ بقایِ نظامی پيش برود كه برایِ خونهایِ بيشمار ريخته شده. من متاسفانه يا خوشبختانه اين نظام را دوست دارم. اگرچه تا همين لحظه در توسعههایِ متعددِ روايتهایام در گسترهیِ تهآتر بيشترين ضربهها را از كسانی خوردهام كه مدعیِ پاسداری از اين نظام هستند و البته دانشاشان تا بدان پايه است كه شما میدانيد.
هشتم؛ اميدوارام آقايانی كه از اين پس بر مسندِ فرهنگِ مملكت مینشينند، مانندِ گذشتهگان فكر نكنند كه تنها آنان مسلمان هستند، تنها آنان به نظام علاقه دارند، تنها آنان به خونِ شهدا احترام میگذارند، تنها آنان از دين و مذهب و درنتيجه هنرِ معنوی سر در میآورند و در يك كلام تنها آنان انساناند.
نهم؛ ديگر كافی است. وقتاش شده خيلی جدی به توليداتِ خوب، نه درجهیِ يك بپردازيم. وقتاش شده از هر امكانی برایِ حضورِ خردمندانه استفاده كنيم.
پس يا علی مدد!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد