مثلِ تراكتور دارم كار ميكنم. از يك طرف بعدِ كلي اين در و آن در زدن، خدا كمك كرد –و اين جمله را با تاكيد ميگويم كه خدا كمك كرد، چون هيچكسِ ديگر از پسِ اين كار بر نميآيد در اين مملكت- كه خانهیی را به زحمت پيشخريد كردم و قرار است اگر خدا بخواهد تا سالِ ديگر تحويل بگيرم، و اين البته ميسر نبود مگر با قرض و قولههايي كه كردم و حالا دارم ميدوم دنبالِ يك وامِ مسكن كه عزيزي از سهمِ خوداَش برایِ من انتقال داده و مانده از پسِ چند ماه كه تحويل بگيرم و بخشي از قرضيات را ادا كنم. اين دويدنِ مجزايِ غيرِ كاری.
اما كارهايِ خوداَم؛ همچنان مثلِ گراز در راديو فارس اينسو وآنسو ميدوم و از نمايشِ راديويي تا برنامهیِ بينِ پرانتز كه خوشبختانه به دور از هياهو و تبليغِ خاصي ذره ذره گرفته و همچنان مخاطباناش در يكشنبه شبها اضافه ميشوند تا برنامهیِ زندهیِ شبانهیِ ايوانِ آينه كه سردبيري ميكنم و البته در گفتوگوهاش هم وراجي ميكنم و چند روزي هم هست سر نزدهام و از امشب دوباره كنارِ برنامه هستم بگير تا دويدن دنبالِ يك تلهتهآتر و يك برنامهیِ تركيبي يا گفتوگويي برایِ تلهويزيون كه البته حالي كردن به سيستمِ آنها عمرِ نوح ميخواهد و صبرِ ايوب، چيز مينويسم و حرف ميزنم و البته دوشنبهها هم در باشگاهِ نويسندهگانِ سرِ همه را درد ميآورم با آموزشِ فيلمنامه نويسي و درامنويسي و اين حرفها.
از سويي مثلِ يك پلنگ نشستهام و دارم بعدِ مدتها نمايشنامه مينويسم. آن هم نه يك طرح كه چند طرح را پشتِ سرِ هم آماده و مهيا دارم و يكي يكي دارم حساباشان را ميرسم و دوتاشان همانطور كه در يادداشتِ پيشين هم اشاره كردم، با نگاهي آزاد به داستانهايِ روالد دال طراحي شده و يكيشهم ناماش شده "رونالدينيو ماهِ من" كه فكر كنم كارِ جالبِ توجهي بشود و البته همهیِ اينها تا نوشته نشود و تمام نشود اسماش كار نيست.
بعد هم دارم يك ده دوازده دقيقهیی از آنتيگون را برایِ روزِ جهانيِ تهآتر در شيراز آماده مي:نم كه همين هفته جمعه 27 ارديبهشت در تالارِ حافظِ شيراز برگزار ميشود و بلافاصله هم تمريناتِ "يك غزل؛ هذا جنونالعاشقين" را با نگاهِ دوباره در متن، شروع ميكنم و تصميم هم گرفتهام به سرنوشتِ كارهايِ پيشين كه در شهرِ گل و بلبلِ شيراز مرتكب شدهآم دچار نشود.
حالا شما بگو! تويِ وقتهايِ آزاداَم چهكار ميتوانم بكنم، البته غير از همبازي شدن با ياسينكام. البته تصميم گرفتهام مجدد ورزش كردن را هم شروع كنم، اگر موافقِ ندبيرِ من شود تقدير. بدنام حسابي افت كرده و از خوداَم بداَم ميآيد.
حالا چرا اينها را اينجا مينويسم، خوداَم هم نميدانم. اما ديگر نميخواهم به چراييهايِ بعضي چيزها فكر كنم. مهم اين است كه نوشتهام همين.
يا علي!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد