خب اينروزها دو بحث در محافلِ عمومي داغيِ بازار را افزون كرده است. اول اين قضيهیِ هستهییِ ايران كه گمانِ من اين است كه در شرايطِ فعلي هيچ چيز مثلِ آرامش و نگاهِ عاقلانه به مناسباتِ جهان نمیتواند وضعيتامان را ساماندهي كند. با توجه به اين نكتهیِ حياتي كه نوعِ رایگيریِ شورایِ حكام نشان میدهد، ما در ميانِ كشورهایِ شمالِ اقتصادیِ جهان تنها هستيم و ياری نداريم. البته اينكه چهطور بعد از تنشزداییهایِ خردمندانهیِ محمدِ خاتمی حالا به اين وضعِ فلاكتبار از لحاظِ دوستيابی دچار شدهآيم، جایِ بحث دارد.
لطفا نگوييد كه ما مظلومايم و حقايم و مظلومان و صاحبانِ حق تنها هستند و اين حرفها، كه بايد واقعيت را در هر معادلهیِ سياسي مدِ نظر قرار داد و اكنون واقعيت اين است كه اگر صاحبِ حق هستيم بايد بتوانيم به همهیِ جهان ثابت كنيم. و اين با زور و شعار و اينها انجامشدني نيست. من البته به عقايدِ آقایِ احمدینژاد احترام میگذارم اما به گمانام اظهارِ نظرهایِ ايشان در كسوتِ رياستِ جمهوري بايد بخردانهتر و فكرشدهتر باشد. باور كنيد هيچكس در جهان دلاش نمیخواهد زورگويي باقي بماند، من هم اساسا بالذاته با اين پديدهیِ صهيونيسم دشمنیِ خونين دارم اما اين به آن مفهوم نيست كه مراوداتِ ديپلماتيكِ جهان را ناديده بگيريم. سياست اينروزها هميشه هم جنايت نيست، گاهي تدبير است و عقلمحوری. هنوز هم دير نشده. اگرچه من با داشتنِ فنآوریِ هستهیی در ايران به شدت موافقام و اصلا اگر متهم نشوم به هزار چيزِ مختلف بدام نمیآيد كه در برابرِ تهديدهايِ هستهیی مجهز به سلاح هم باشيم اما نبايد بازی را رویِ ميزِ مذاكراتِ سياسي ببازيم. الان وقتِ آن است كه دعواهایِ داخلی را كنار بگذاريم. به گمانام وقتاش رسيده كه دوباره نامِ نامآورِ محمدِ خاتمی را در اين عرصه به اهتزاز در آوريم. آقایِ احمدینژاد! من واقعا معتقدام در بازیهایِ داخلی بايد يارهایِ خودی را جمع كرد و به ميدان فرستاد اما اينجا، بازيهایِ جهانی است، پس از باشگاههایِ ديگر هم يار بگيريد. مهم نيست چهقدر در داخل با خاتمی نمیشود كنار آمد. فكر كنم كاپيتانیِ اين بازی در شرايطِ فعلی به يك چهرهیِ موجه نياز دارد.
اما نكتهیِ دوم يعنی اين قضيهیِ روزنامههایِ دانماركی؛
راستاش من خيلی بحثِ حقوقِ بشر را در اين قضيه داخل نمیدانم و مسايلِ مربوط به آزادیهایِ مدني را خلطِ در اين بحث میدانم و فريبِ اذهانِ عمومي. اما برایِ آن دسته از طرفدارانِ چنين نگاهی می گويم كه فرض كنيد همين امشب يكنفر بیآيد خانهتان و بگويد به دليلِ آزادیهایی كه حقِ من است و با توجه به اينكه من از منزلِ شما خوشام آمده میخواهم در اين مكان سكنا بگيرم يا مثلا می خواهم همسرتان را صاحب شوم يا مثلا فرزندتان را از آنِ خودام كنم. باور كنيد به همين مسخرهگی است. معلوم است كه هر آزادی در ليبرالترين شكلِ ممكن خطِ قرمزهایی دارد، اين خطِ قرمزها زماني پررنگتر می شود كه پایِ لابیهایِ صهيونيستی هم به ميان آيد. آن وقت چهطور میشود در موردِ اين قضيه از اين مزخرفات سرِ هم كرد. فكر میكنم اين حركتِ مسلمانان در سراسرِ جهان به شدت قضيه را خوب جلوه داده كه نمیشود با هر چيزي شوخی كرد. مخصوصا اگر پایِ مسلمانها وسط باشد. حالا يك عدهیی اگر با مسيحاشان هم شوخی دارند اگرچه از نظرِ من مردود و مطرود و محكوم است اما به هر حال بايد خودِ مسيحيت پاسخگو باشد تا از هر انحرافی به دور نگه داشته شود. در ضمن از اين نكته هم كلي حال كردم كه در هر خبرگزارییی كه نگاه میكني در جهان وقتي از اعتراضِ مسلمانان حرف زده میشود اصلا ايران به حساب نمیآيد. شايد اين هم از همان برنامههایی است كه اصلا ايران را مسلمان به حساب نمیآورند. قابلِ توجه آقايانی كه خودشان را سرورِ اسلام میدانند و برایِ اين اسلام يك كتاب هم ننوشتهاند در جهان.
بگذريم كه گذشتنی است. اما به هر حال از اينكه اسمِ اسلام را يدك می كشم به خاطرِ اين حركتِ عمومي احساسِ شعف میكنم.
يا علی!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد