چهگونه بنويسم وقتي رمقي در ميان نيست. نه! ميدانم به اندازهیِ كافي امكانات برايِ غرزدن و نااميدي وجود دارد و نميخواهم با نوشتههايِ ياسآلود مكرراَش كنم اما با اينكه سخت دلاَم برايِ اين صفحه تنگ ميشود باز نميدانم چهگونه است كه هرچه ذوقِ نوشتن در دست و ذهناَم مي ميرد. دلاَم ميخواهد سروسامانِ تازهیی به اينجا بدهم و مباحثِ جديتري را اينجا طرح كنم. مباحثي كه هم خيرِ دنيا باشد و هم آخرت. تا ببينم خدا چه ميخواهد. به گماناَم با توجه به ماجراهايِ اخير كمي بايد با دقت و عمقِ بيشتري به مسايل انديشيد و راهِ چارههايِ جديتري جستوجو كرد. ما سخت به فلسفه نيازمنديم و برايِاعمال و رفتارهايِ عموميمان به مبانيِ تيوريكِ مستحكم محتاجايم. بايد فكر كرد و نوشت. اينجور كه پيش ميرود تصور ميكنم بايد خوداَم را برايِ يك غارنشينيِ طولاني آماده كنم. يك روزي مولايِ پرهيزگاران و درستكاران فرموده بود؛ در ايامِ فتنه چونان شترِ دوساله باشيد كه نه طمعِ پشم و سواريتان كنند و نه طمعِ شير. پس مينشينيم و فكر ميكنيم و مي×وانيم و ميخوانيم و مينويسيم.يا علي!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد