ديدی سال نو شد و دوباره بهار سرك كشيد و شكوفه در مرغزارها درخشيد و آبي آسمانها را گرفت و ابتدایِ فروردين به بویِ تازهگي انبوهيد و من به هزار بهانه از خانه بيرون نرفتم حتا اگر بهانهیِ سيرِ آفاقام به فريب نشستند كه شايد يك وقت پيدايات بشود از سرِ اتفاق و.... ميبيني سال از سيزده ميگذرد و انگار هنوز چشم به راهام. راستي كسي اين حوالي بهارنارنج ميفروشد كه بویِ تو در كوچه پيچيده؟
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد