امشب به بهانهیِ نشستِ سرایِ اهلِ قلم رفتم كه هم دوستانام را ببينم هم سری به نمايشگاه زده باشم. خب از نمايشگاه كه چيزي نميگويم؛ يك مشت كتابِ تهماندهیِ بادكرده كه معلوم نيست از كدام انباری در آمده و به زورِ بن و تخفيف و كوفت به خوردِ خلقا... ميدهند و كسي نيست بگويد چرا هيچ ناشری حاضر نيست آخرين عنوانِ كتابهاش را در نمايشگاهي در پايتختِ فرهنگيِ كشور ارايه كند و البته آقايان هم كه فقط به فكرِ آمار و فريباند، بگذريم. ماند سرایِ اهلِ قلم كه قسمتِ بامزهاش اين است كه منظورِ از اهلِ قلم داستان نويسان است و نه شاعران و پژوهشگران و نمايشنويسان و غيره كه اين هم بگذريم كه بايد در جایِ خوداَش گردوخاكي به پا كرد اما دونكته در اين جمع جالب بود؛ نويسندهگانِ اين شهر كه البته بسياری از بزرگانِ داستان نويسيِ كشور را هم شامل ميشوند، هنوز جايي برايِ تجمع و گردهآيي و چاي و بسكويت ندارند چه برسد بحثهايي مثلِتشكلِ صنفي و اين مسايل كه اصولا در عصرِ ICT خندهدار است. اما نكتهیِ ديگر ديدنِ ابوترابِ خسروی بود كه مدتها بود دوست داشتم ببينماش و امشب محقق شد و قول و قراری برایِ ديدارهايِ جديتر. و البته بنِ كتابهايي كه نيما تقوي داد و بگذريم كه شايد به دو كتاب هم نرسد اما برایِ من دوست داشتني بود.
يا علي!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد