امروز روزِ جهانیِ تهآتر هست و به نظر ميآيد كه ميشود به همين مناسبت يك بيانيهیِ بلندبالا صادر كرد. كاش ميتوانستم اما... نه! اشتباه نكنيد! مساله اين نيست كه من كارهیی نيستم يا مثلا پيامام به جایی نميرسد. مساله در اصلِ پيام نهفته؛ راستی شما چند سال است تهآتر ميبينيد يا نميبينيد؟ چند سال است كه يادتان دادهاند كه تهآتر درمانِ دردهایِ فلان است و بهمان است؟ چند سال است كه در گوشاتان خواندهاند تهآترِ مقدساتان ميتواند لحظههایِ درخشانی برایِ بشريت پديد آورد؟ راستی يادتان هست مجموعهیِ تماشاكنانِ تهآترِ سالِ هشتادوپنجِ مملكتِ گل و بلبلامان آن هم به ضربِ ديمبلَ ديمبو چند نفر بوده است كه تازه چند نفراَش هم به زورِ بليتِ مهمان؟ راستی يادتان هست كه چند نمايشنامه توقيف شده يا چند ميزانسن اجازهیِ ديده شدن پيدا نكردهاند؟ راستی اصلا كدام تهآتر؟ يك روز محمدِ چرمشير به من گفت كه تهآتر هست يك عدهیی به رنج و مكافات اين چراغ را روشن نگاه داشتهاند اما چه كسي ميتواند به من بگويد همين چراغِ نيمه روشن حالا به دردِ تاريكیِ كدام انسانِ ايرانیِ معاصر ميخورد يا مثلا افزايشِ آمارِ يك مشت دلقك در كاروانسراهایِ شبهِ فرهنگی؟ درست است من عصبانی هستم اما منطقام هنوز سرِ جاش مانده. لطفا برایِ من شعارهایِ تهآترِ جهانی و انديشه و روزِ جهانیِ زهرِ مار و پيامِ فلان فلانشده را تحويل ندهيد؟ اصلا زعمایِ قوم در اين سالِ85 خوداِشان چند نمايش ديدهآند؟ رها كن برادر كدام جهان، كدام روز كدام تهآتر؟ بگذريم كه گذشتنی است.
يا علي!
2007/03/27
2007/03/21
هشتادوچهارم
خوب شدی زنگ زدی و گرنه فكر ميكردم از خاطرهیِ تماسهایِ گاه به گاه هم رفتهام. اينجوری لااقل خيالام راحت است كه در حافظهیِ ديجيتالِ تلفن گاهی نفس ميكشم.
آغازِ سال
بر پايهیِ يك سنتِ نيكو سالِ نو را به همه تبريك ميگويم و آرزو ميكنم سالِ 86 سالی خوب برایِ همه باشد؛ سالی بدونِ ناداني، بدونِ عدمِ مسووليت، بدونِ حماقت، بدونِ بلاهت، بدونِ بخل و كينه و بيسوادی و بيتدبيری و مطلقنگری و توهم و وهن و پر از عقل و كفايت برایِ مسوولينِ نظام و سالی سرشارِ مهربانی و شور و شادی و شعر و شعور و بركت و نظم و لياقت و عظمت و شكوه و موفقيت و بردباری و نيكویی و رفاه برایِ همهیِ مردمِ ايران و سالی خوب و بدونِ جنگ برایِ همهیِ انسانيت آرزو ميكنم و از خدا ميخواهم همهمان را يك قدم به خوداَش نرديكتر كند و سايهیِ بيبديلاش را بر همهیِ جهان آشكارا بگستراند و آن انسانِ اعظم را نيز از ما راضی كند. و همچنين برایِ همهیِ توسعهدهندهگانِ فرهنگ . هنر و انديشه آرزویِ بهترينها را دارم و از خدا ميخواهم امسال سالی باشد كه شانِ زورمندها و فوتباليستها و درپيتها و دروغگوها و بچهقرتیها از نويسندهگان و كارگردانان و متفكران و پژوهشگران و خالقانِ انديشه و هنر بيشتر نباشد، هرچند كمی در اين زمينه اميدوار نيستم. بگذريم كه آغازِ سال است و بايد حرفهایِ خوب زد. پس يا علی!
2007/03/18
ياسينام
پسراَم ساعتِ چهارِ روزِ دوشنبه 21 اسفندِ 85 مصادف با 12 مارچ 2007 و 22 صفر 1428 قمري در بينارستانِ اردیبهشتِ شيراز به دنيا آمد. دوستِ نويسندهام حميدِ اكبرپور از من پرسيد وقتی اولين بار او را ديدی چه احساسی داشتی و من هنوز هم نميتوانم اين حال را به كلمه تبديل كنم. حالی كه اميدوارم نصيبِ همهیِ عزيزان بشود. حالا با اينكه هنوز به يك اتفاقِ جديد در خانه عادت نكردهام اما انگار جهانی تازه در حالِ آغاز است و اين با هيج چيزی در تمامِ دنيا تا اين لحظه برایام قابلِ قياس نيست. ناماش را ياسين گذاشتهايم. اميدوارم صاحبِ ياسين برایِ بهترينها نگهاش دارد و در سايهیِ حضرتِ مهربانی، آن بشود كه او ميخواهد و نيكواست. ايدون باد، ايدونتر باد.
يا علی!
يا علی!
2007/03/11
پروژهیِ 300 و واكنشِ ما
اين روزها ياز بحثی ديگر حوزهیِ انديشه و فنآوریِ اطلاعاتِ ما را دچارِ تلاطم كرده و آن آغازِ اكرانِ فيلمِ سينماییِ 300 است كه ميتوانيد اطلاعاتِ كاملی در موردِ آن را اينجا ببينيد. البته بهترين روشِ سريع برایِ مقابله با آن چنانكه دوستان هم در اينجا و اينجا توضيح دادهاند بمبارانِ گوگلی و لينك دادن به وبسايتی است كه در اين زمينه توضيح داده و نيز تهيهیِ محتوا برایِ اين وبسايت است. من خواهش ميكنم كه حتما دوستانی كه وبلاگ يا وبسايت دارند به اين سايت لينك بدهند و بقيه هم با كليك رویِ آن در بمباران گوكلی كمك كنند. اما راهِ ما و امثالِ ما در حيطهیِ توسعهیِ روايت چيزِ ديگری هم هست. البته سريع جواب نميدهد اما گمان ميكنم وقتاش شده كه دست به عمل بزنيم و بهانههایِ كم امكاناتی و اينها هم بگذاريم كنار. من مدتهااست در پيِ انجامِ پروژهیی برایِ كورش كبير هستم و نگارش و ساخت و تهيهیِ فيلمهايي كه به دور از تعصبِ ابلهانه انديشه و فرهنگِ ايرانی را نمايش بدهد ميتواند در قالبِ تكنيكهایِ خوبِ نگارشي كه ماها كم نداريم به پاسخگوييِ جدي در اين امر ياری رساند. من به شخصه حاضرم با تمامِ وجود در اين زمينه هر كمكي از دستام بر ميآيد انجام بدهم. عجالتا لينكِ سايت 300 the movie را كيگذازم و خواهش ميكنم در اين زمينه به صاحباناش كمك كنيد.
300 the movie
يا علی!
300 the movie
يا علی!
2007/03/09
رسولِ ملاقلیپور
رسولِ ملاقلیپور را دوست داشتم. نه برایِ آنكه فيلمنامه نويسِ خوبي بود يا نبود يا اصلا كارگردانِ خوبي بود يا نه كه خيلی از فيلمهاش را دوست داشتم مثلِ چزابه و بعضی از قسمتهایِ فيلمهاش هم نميپسنديدم و بيشتر برایِ فيلمنامه و مثلا هيوا يا نسلِ سوخته. دوستاش داشتم چون بچهیِ دهات بود، شايد چون خوداَم هم بچهیِ دهاتِ هنرهایِ دراماتيكام. چهقدر هوس كرده بودم براش فيلمنامه بنويسم. هرچند او آنقدر يكدنده بود كه گمان ميكنم فرصتاش به اسن سادهگیها پيدا نميشد. اما.. چهقدر زود رفت. كاش... ميدانيد. يك نكته اين روزها كه از مرگِ او ميگذرد مرا سخت به خود مشغول كرده؛ مهم نيست كه ديگران چه ميگويند، بايد به تكليف عمل كرد و تكليفِ من به شخصه خوب نوشتن، خوب كار كردن و حوب خرف زدن است؛ با تمامِ توان.يا علي!
2007/03/05
يكروز در چهارراهِ ولیِ عصر






برایِ يك برنامهیِ كلاسی رفته بودم چهارراهِ ولیِ عصر و بدونِ هيچگونه انتخاب يا تعيينِ زاويهیِ خاصی همينطور دوربين را انداختم گردنام و با استفاده از LCD چرخانِ Canon S3IS شروع كردم به عكس گرفتن. راستاش بعد كه نگاهاشان كردم كمی وحشت بهام دست داد. بعضيهاش را همينجا ميگذارم، بعضیها را هم ميگذارم تویِ فتوبلاگام در اين آدرس.
Subscribe to:
Posts (Atom)