2006/06/09

نوزدهم

گاهی می‌آیی خسته از هجومِ كوچه در انحنایِ خواب و خاطره با گل‌دان‌هایِ اتاق هم‌آغوش می‌شوی و احتمالِ سكوت را كنارِ پنجره‌یی كه در باد می‌لرزد، زمزمه می كنی، شايد شايد كسی باشد كه به ياداَت بی‌آورد؛ جهان هنوز هم انبوهِ چكمه‌هایِ نرون است از پسِ اين همه سال كلمه و رويا. كاش بودی و خواب هامان اقلا بویِ ستاره می‌داد.

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد