2006/06/10

بيستم

وقتی هنوز نگاهی حتا در چشم‌ها نبود، وقتی هنوز جانی حتا در تن‌‌ها نبود، وقتی هنوز روستایی، شهری حتا بيابانی نبود، وقتی هنوز كسی بر خاك از بلند و پستِ زمين حرفی نداشت، وقتی هنوز آسمان حتا ستاره‌یی نداشت، وقتی هنوز خوابی در آرامشِ خاطرات نريخته بود، وقتی هنوز بهارها و زمستان‌ها به مرگ و آينده لب‌خند نمی‌زدند، وقتی حتا كلمه‌یی نبود كه آغازی باشد... خداوند عشق را در امتدادِ سجده‌گاهِ تو آيينه می‌كرد. ايدون باد، ايدون‌تر باد.

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد