2009/02/12

مهندسِ فرهنگ، ميرحسينِ هنر

واقعيت اين است كه در هيچ‌يك از دولت‌هايِ پيشين با همه‌یِ محاسن و تلاش‌هاشان در جهتِ ‌توسعه‌یِ كشور، به امرِ فرهنگ و هنر توجهِ كافي و درست نشده است. و البته اين خود دلايلِ متعددي دارد كه جايِ بحثِ آن لااقل در اين يادداشت وجود ندارد. از دولتِ انقلابي كه وقتي برايِ توجه به فرهنگ ندارد تا دولتِ جنگ كه اساسا راهي برايِ توسعه‌یِ جديِ فرهنگ و هنر پيشِ رويِ خود نمي‌بينيد. از دولتِ سازنده‌گي كه بايد برايِ عامه یِ مردم و آينده‌یِ اقتصادي‌شان فكر كند تا دولتِ‌اصلاحات كه به‌رغمِ حضورِ يك رييسِ دولتِ فيلسوف در راسِ آن اما توجه به توسعه‌یِ سياسي و لزومِ آشناييِ مردمان و شهروندان با حقوقِ اوليه‌یِ مدني‌شان كه در اين مدتِ عمرِ جمهوريِ اسلامي و با عنايت به مسايل و مشكلاتِ پيش آمده و توطيه‌ها و مناسباتِ جهانيِ رودر رويِ آن، كم‌تر موردِ بررسي و شناخت قرار گرفته،‌اجازه‌یِ پرداختِ‌بنيادين به فرهنگ و هنر را نمي‌داده است. دولتِ‌ نهم هم كه تكليف‌اش روشن است و اصولا نه ادعايِ فرهنگي بودن را دارد و نه تواناييِ چنين ادعايي را در شاكله‌یِ خود مي‌بيند. كارِ ‌دولتِ‌نهم اصولا چيزِ ديگری است و من بالطبع انتظاري در زمينه‌هايِ‌ فرهنگي هنري هم از آن ندارم.
و همه‌یِ اين‌ها در شرايطي صورت مي‌گيرد كه به گمانِ من اگر قرار باشد هر اتفاقي، هر تغييري، هر توسعه‌یی در يك جامعه صورت بگيرد، بايد در شاكله‌هايِ‌ زيربناييِ فرهنگيِ ‌آن اتفاقات پديد آيد. يعني بدونِ‌ توسعه‌یِ‌ فرهنگي هرگز توسعه‌یِ سياسي، اقتصادي محلي از اعراب ندارد. بگذاريد در موردِ گفتمان دولتِ اصلاحات سخني اشاره‌یی داشته باشم. گفتمانِ‌ اصلي و مسلطِ دولتِ اصلاحات، حقِ مدني و آزادي‌هايِ سياسي است. اين بسيار دل‌نشين و البته قابلِ تقدير است. اما مشكلات و بحران‌هايِ هشت‌ساله یِ اصلاحات نشان داد، تا زماني كه مردم خود نياز و لزوم و طبعاتِ آزادي‌هايِ سياسي و توسعه یِ مدني را درك نكنند، هرگز نمي‌توان برايِ توسعه‌یِ سياسي كاري كرد. تا زماني كه من ايمان نداشته باشم كه با هيچ‌يك از اقشارِ‌ مردم، هيچ تفاوتي ندارم، هرگز تن به تساويِ شغلي يا حقوقي يا مدني نخواهم داد. وقتي من خود را در منصبي مي‌يابم كه فراتر از ديگرِ مردم نمايانده شده و اين به لحاظِ فرهنگي نهادينه شده است، هرگز ميلِ به گفتمان‌هايِ‌ قدرت، اجازه‌ نمي‌دهد خود را در برابر و رو در رو و پاسخ‌گويِ ديگران قرار دهم. تا زماني كه من ايمان نياورم، انسانِ‌ ديگر هم آفريده‌یِ خدااست و او هم حقِ حيات دارد هرگز به تيوري‌هايِ آزاديِ بيان اهميتي نمي‌دهم. تا زماني كه ايمان نياورم كه همه‌یِ حقيقت در نزدِ‌من نيست، خود را بيرون از مركزِ كاينات نمي‌يابم. و همه‌یِ اين مسايل اصولا با بنيادهايِ‌فرهنگي، فكري و اعتقاديِ‌يك جامعه در ارتباط است.
درست است همه‌یِ رييسانِ‌دولت‌هايِ پيشين تلاش كرده‌اند بعدي فرهنگي به كار بدهند اما هرگز فرهنگ و مطالعاتِ فرهنگي و به ويژه، معجزه‌یِ هنر را به عنوانِ بنيادهايِ‌تغيير و توسعه‌یِ كشور موردِ عنايت قرار نداده‌اند و اين حتا در موردِ خاتميِ‌فيلسوف هم صدق مي‌كند.
فراموش نكنيم محمدِ خاتمي، فيلسوف است و اهلِ فلسفه اما هنرمند نيست. اديبانه سخن مي‌گويد اما اديب نيست. و البته اضافه كنم كه هيچ‌يك باعث نمي‌شود لحظه‌یِ حضورش را با عالمي عوض كنم اما اكنون وقتِ معاشقه نيست و بحث، متاسفانه بحثِ فرهنگي سياسي است. بنابراين در اين شرايطِ جديد كه بيش از هر دوره‌یِ ديگر احساس كم‌بودِ فضايِ فرهنگي و توجه به بنيادهايِ‌فرهنگي و هنري اوج گرفته و ما در جهانِ معاصر به شدت به ابزار و سلاحِ‌هنر و برايِ ماندگاری در صفِ‌ تمدنِ جهاني نياز داريم، به گمانِ من با همه‌یِ احترام برايِ كانديداهايِ ديگر، ايران به فردي نياز دارد كه شخصا اهلِ‌ فرهنگ و هنر باشد، اصلا هنرمند باشد و مهندسيِ فرهنگ را تخصصِ خود بداند. معلوم است كه دورانِ‌ اكنون با دورانِ‌جنگ متفاوت است و معلوم است كه هنرمند فرزندِ زمانه‌یِ خود است و معلوم است كه ميرحسينِ موسوي قبل از هرچيز يك هنرمندِ انديشه‌ور است و امروز ايرانِ من بيش از هرزماني به هنرمنداني نياز دارد كه در ذاتِ تفكريِ خود و در بنيادهايِ انديشه‌گي هنر و فرهنگ را حلالِ‌مشكلات بدانند و اساسا برنامه‌ريزي‌هايِ اقتصادي، بهداشتي، سياسي و عموميِ كشور را با زيرمجموعه‌یِ از توسعه‌یِ فرهنگي بدانند، نه اين كه فرهنگ و هنر را زينت و زرورقي برايِ كادوپيچيِ بسته‌هايِ خشك و غيرِ قابلِ تحملِ سياسي اقتصادي.
آرمانِ من در رياست جمهورِ دهم اين است؛ ميرحسينِ موسوي رييسِ جمهور، معاونِ‌اول؛ مهديِ كروبي (دليل‌اش ساده است، هيچ‌كس مثلِ كروبي نمي‌تواند از پسِ گروه‌هايِ‌ بحران‌زا بر بي‌آيد. او رگِ خوابِ هم‌رزمان و نسل‌هايِ بعديِ قدرت را مي‌داند و از تنها بازمانده‌گانِ دورانِ حضرتِ‌ روح‌ا... است و كسي از عهده‌یِ ‌زبان و كردارِ او بر نيم‌آيد و زبانِ سرخي دارد و از چيزي هم ابايي ندارد و نه بخشِ ورشكسته‌یِ اصول‌گراها حريف‌اش مي‌شود و نه ته‌مانده‌هايِ اصلاحات. از سويي حضور او مي‌تواند شانِ‌ معاونِ ‌اولي را از سخن‌گويي و مديرِ‌دفتري به شرايطِ ايده‌آلِ خود برگرداند) در نظام و تيمِ مديريتِ‌ خارجيِ كشور هم من شخص سيدمحمدِ‌خاتمي را مي‌بينيم و البته گزينة‌یی كه مي‌دانم با حضورش در عرصه‌یِ سياستِ‌ خارجي ده‌‌ها كفن بر اندامِ‌ده‌ها نفر فرو خواهد رفت و آن عطاءا... مهاجراني است.
به بخش‌هايِ ديگر هم كاري ندارم مگر در حوزه‌یِ تيمِ ‌فرهنگي و ارشاد و اين‌ها كه گمان‌ام با توجه به سابقه‌یِ محمدِ بهشتي مي‌تواند گزينه‌یِ مناسبي باشد.
تا زماني كه مهندس قدم در عرصه بگذارد دعا مي‌كنيم.
يا علي!