2006/10/17

شست‌ونهم

رو به سمتِ سحرِ سحر شماره می‌كنم مهربانی‌های‌ات را اما چند ستاره بشمرم در آسمان كه آفتاب نزند و تمام كرده باشم. وه كه چه شبانِ دل‌انگيزی است بارشِ فريشته‌گان و نزولِ كلماتِ مقدس بر قلب‌ات كه تا صبحِ عاشقی به شيوع لب‌خند و اشك‌ام راه مي‌برد؛ اشك برایِ آن‌چه بايد و نكرده‌ام و لب‌خند برایِ آن‌چه تو هستی و من دارم‌ات لااقل درخيال. كاش مي‌شد بلند بلند فرياد كنم كه هرگز، هرگز خدای را نمي‌پرستم اگر تو را نبينم.

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد