2006/10/18

خسته اما...

تقريبا دارم با يك دست ده‌تا هندوانه بر مي‌دارم. هم‌زمان پس از تمام‌شدن و بازنويسيِ نمايش‌نامه‌یِ "عشق نامِ ديگرِ تواست" برایِ چاپ در مجموعه‌یِ كتابِ جشن‌واره‌یِ رضوی، نمايش‌نامه‌یِ "ناگهان پيراهنی غرقِ غزل" را برایِ اميرِ مكاری به شكلِ عذاب‌آوری بازنويسي و دوباره بازنويسي مي‌كنم و اين‌قدر از اين كار عصبانی‌ام كه تصميم گرفته‌ام از اين پس برایِ اين گروه فقط متن‌هایِ سرراستِ با قصه‌یِ جذابِ مشخص بنويسم و گورِ پدرِ هرچه تجربه‌گرايي را بكنم. هم‌زمان مجبورم بازنويسيِ آدم آدم است برشت را هم برایِ شكوفه‌یِ ماسوری انجام دهم و البته اضافه كن كه رویِ طرحی برایِ يك نمايشِ جديد كار مي‌كنم كه بايد تا نيمه‌یِ آبان آماده بشود و باز اضافه كن نمايش برایِ عاشوراييان كه قول داده‌ام باز به همين گروهِ كذاييِ سكوت و اميرِ مكاری، و البته بازنويسِیِ "فاجعه‌یِ فوروارد در فينالِ يك فوتبالِ فوقِ حرفه‌یی وقتي با يك گلِ خورده در دقيقه‌یِ نود پنالتی مي‌زند" برایِ رويا كاكاخانی و اجرا در حوزه فكر كنم. اين ميان مشغولِ آماده شدن برایِ اجرایِ شيرازاَم هستم، سايتِ دبيرخانه را با حضورِ عذاب‌آورِ عباسِ اقسامی اداره مي‌كنم كه مثلِ چی درك مي‌كنم مديرانِ فن‌آوریِ اطلاعات از عدمِ دركِ آی‌تي از سویِ مديرانِ بي‌گانه با فن‌آوری چه مي‌كشند و رفت و آمدهایِ تهران شيراز را هم برایِ اين فوقِ مسخره بگذار كناراَش تا بگويم چه اعصابي در اين ماه و ماهِ بعد ازاَم ويران شده و خواهد شد. تنها چيزی كه به ادامه دادن و غر نزدن پای‌بنداَم مي‌كند اين است كه اين حرفه‌یِ من هست و چاره‌یی نيست و بايد خدا را هم شكر كنم كه سرم شلوغ است، چرا كه بسياری از هم‌كاران‌آم در برزخِ بي‌كاری گرفتاراَند. راستی برآن شده‌ام چندتایی از كارهام را اندك‌اندك چاپ كنم گوشِ شيطان كر. اگر ناشرِ خوبي سراغ داشتيد دريغ نكنيد كه قحط‌الناشر است برایِ نمايش‌نامه. غرض در ميان گذاشتنِ سردردها و بي‌خوابي‌هام بود كه شايد تسكيني يابد از اشتراكِ مهربانیِ شما. يا علي!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد