2006/08/08

كافه تيتر

راست‌اش هيچ‌وقت از كافه نشينی و اين مقولاتی كه با عنوانِ كافه‌هایِ روشن‌فكری مثلِ‌ خيلی جاهایِ ديگر در اين مملكت هم برایِ خود صبغه‌یی دارد، خوش‌ام نمی‌آمده چرای اش خيلی مهم نيست اما به هرحال هرجایی كه بویِ حضورِ فكر و هنر و فلسفه و اين مقولات را داشته برای‌ام غيرِ قابلِ تحمل جلوه كرده و سخت دوری گزيده‌ام و شايد برایِ همين هم هست كه هنوز كه هنوز است وقتی واردِ‌ ته‌آترِ شهر می‌شوم حتما يا بايد يك نفر باشد كه به واسطه‌اش امكان ورود پيدا كنم به بخش‌هایِ مختلف يا مثلا يك ساعتی از فضايل خوداَم دادِ سخن سر دهم كه فلان شاخِ غول در فلان دوره‌یِ مسخره‌یِ تاريخی به دستانِ باكفايتِ من شكسته شده است. بگذريم. با كمی احساسِ ترس از دبيرخانه‌یِ جشن‌واره‌یِ بين‌المللیِ ته‌آترِ دانشگاهیِ ايران كه اين روزها به واسطه‌یِ طراحی و مديريتِ سايت و اصولا مقولاتِ مربوط به كامپيوتر و اين جور چيزهاش، بيش‌ترِ وقت‌ام را آن‌جا می‌گذرانم به اتفاقِ يك دوستِ خوب نم‌نمك راهیِ برادرانِ مظفر جنوبی شدم و البته بعد از كمی گيج‌بازی بالاخره تابلویِ دل‌انگيزِ كافه تيتر را ديدم. البته خود را موظف می‌دانستم كه برایِ اولين ورود، هرچند من اين زن و شوهرِ خوش‌فكر را از نزديك نمی‌شناسم اما به خاطرِ خواندنِ شبانه‌یِ وب‌لاگ‌اشان ديگر حداقل دوستانی در فضایِ مجازی هستند، دستِ‌خالی نروم اما بيش‌تر دوست داشتم مثلِ يك ره‌گذرِ ساده كه چشم‌اش به تابلویِ يك كافه افتاده وارد شوم تا هرچيزِ ديگر از جمله شيرين كردنِ خوداَم.
اين جا كافه تيتر است. بویِ روشن‌فكری از نوعِ تهوع‌آورش موجود نيست. هرچند كافه خلوت است اما برایِ يك نويسنده‌یِ روايت‌هایِ ته‌آتری كه مجبور است با در و ديوار به عنوانِ فضا و مكان و هستیِ يك محيط ارتباط داشته باشد و بویِ انسان را قبل از ديدارِ او، از محيط بشنود، با آسوده‌گیِ خيال و بدونِ ترس و اضطراب چشم‌هام را به رنگِ ساده‌گی و خلوصِ ديوارها و سقفِ دوست‌داشتنی می‌سپارم. سعی می‌كنم مثلِ خيلی جاهایِ ديگر بوهایِ ناخوشِ ناامنی و تظاهر بشنوم اما هرگز موفق نمی‌شوم. درست است اصلا قرار نيست چنين اتفاق‌هایی بی‌افتد چرا كه برخلافِ تصورِ خيلی از دوستانِ‌ من كافه تيتر يك كافه‌یِ ساده است كه ساده‌گیِ دو روزنامه‌نگارِ جوان رنگِ مهربانی به آن داده نه هر چيزِ ديگر. شايد دوستی بگويد يك كافه رفتن كه اين همه نگرانی و دل‌شوره ندارد. برایِ من كه هنوز محيطی را برایِ آرامشِ فكر كردن و چيز نوشتن و طراحی كردن و اين جور مزخرفات پيدا نكرده‌ام خيلی قضيه جدی است. باور كنيد حتا از خواستگاری رفتن هم قضيه پيچيده‌تر است. اما حالا كه بلند می‌شوم و ابلهانه نگاه می‌كنم علی به جایِ من حساب می‌كند و پس از ساعتی بدونِ احساسِ گذرِ زمان تيتر را ترك می‌كنم، گمان‌ام به يقين تبديل می‌شود كه كودكِ ذهن‌ام را بدونِ ترس از رفت و آمد با دوستانِ ناباب می‌توانم به خلوتِ كافه‌یی‌ بفرستم كه گاهی شيطنتی هم بكند در طرح و رنگ و كلمه و البته می‌دانيد منظور خلوتِ فيزيكی نيست. نمی‌دانم شايد هم همه‌ی ذوق زده‌گی‌ام به خاطرِ علاقه‌یی است كه تازه‌گی‌ها اساسا به مقوله‌یِ روزنامه‌نگاری و ارتباطات و اين حرف‌ها پيدا كرده‌ام و يكی هم نيست بگويد تو آخر مگر كار و زنده‌گی نداری و اصلا از اين حرفه مگر سر در می‌آوری، ولی در هر صورت زين پس تصميم دارم وقتِ زيادتری را در اين كافه بگذرانم. البته معلوم است كه مبحثِ جيب هم در اين ميان مبحثِ مهمی است و اميدورام اين زن و شوهرِ خوش‌ذوق به حداقل چای و البته آب معدنی برایِ نشستنِ چند ساعته (قطعا منظورم از صبح تا شب نيست) رضايت بدهند و كمی هم مراعاتِ آواره‌گانِ صحنه را داشته باشند. (اَه ميلادِ اكبرنژاد! تو هم كه شده‌ای مثلِ اين پير و پاتال‌هایِ ته‌آتر كه مدام غرِ بودجه و كم‌بود و كوفت و زهرمار را می‌زنند و حيثيت برایِ كامل‌ترين اتفاقِ مقدسِ زمينی نگذاشته‌اند. آقا من عذر می‌خوام شما دوبل بگيريد) بگذريم كه گذشتنی است. با اين حال يك نكته‌یِ ديگر هم به ذهنِ خلاق‌امان خطور كرد. اگر يك روز واقعا به سرنوشتِ پير و پاتال‌ها گرفتار آمديم و روندِ عدمِ صلاحيتِ نوشته‌ها و متن‌هامان به سازمانِ‌ملل كشيده شد می‌توانيم با آناهيتا يك كافه بزنيم. فقط فرق‌اش اين است كه مشتريانِ ما احتمالا با وام خريد خواهند كرد. (از بس اين ته‌آتری‌ها گفتن پول نداريم به همه‌چيز ربط پيدا كرده.) از شوخی گذشته، غرض يادآوری به دوستانِ ته‌آتری بود كه اين كافه‌یِ دل‌نشين را از دست ندهند. و همين طور عرضِ ادب حضورِ صاحبانِ‌ كافه و اميد كه انشاءا... دفعه‌یِ دوم دست خالی نروم.
يا علی!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد