به گمانام امروزه بايد كمي تلقيمان را از تهآترِ تجربی نسبت به آنچه در گذشته به خوردمان دادهاند تغيير دهيم. يعني ديگر تجربه كردن در حيطههايِ ساختاري و محتواييِ خودِ اثر چندان كاربردي به نظر نميآيد و چيزي به هستیِ تهآتر نمیافزايد. اگر كمي دقت كنيم ميبينيم كه هرآنچه در زمينههایِ فني و تكنيكی و فرم و ساختار لازم بوده در دهههایِ 60 و 70 ميلادي انجام گرفته و در اواخرِ قرن نيز تجربههایِ مهمی در زمينهیِ محتوا كليتِ تهآترِ جهان را تحتالشعاعِ خود قرار داده است. ديگر چه كاری مانده كه ما انجام بدهيم. به اعتقادِ من اگر قرار باشد تجربهيی در تهآتر انجام بگيرد بايد تداومِ همان چيزي باشد كه در اواخرِ عمر گروتوفسكي به شدت نگران آن بود يعني تربيتِ تماشاگر.
واقعيت اين است كه در هر زمينهيي كه فكراش را بكنيد در قرنِ بيستم ناشناختههايِ صحنهيي درنورديده شده است. اگر به تعريف جيمز روز اونز در كتابِ تهآترِ تجربي قايل باشيم كه من خيلي اين تعريف را كه در آغازِ كتاب آمده دوست دارم تهاترِ تجربي يورش بردنِ بر ناشناختهها است. حالا شما تصور كنيد ناشناختههايي كه از حيثِ فرم و محتوا حداقل با اين دامنه از دانشِ عموميِ جهان ميتواند در خودِ تهآتر وجود داشته باشد و يا در حيطههاي زندهگيِ انساني چهقدر هستند؟ بيشك بسيار اندكتر از آنچه در آغازِ دههي 60 در چشماندازِ اجراكنانِ تهاترِ جهان ديده ميشد.
به نظرام امروز ناشناختهها برايِ ما مرزهايي است كه مخاطبانِ ما را از سايرِ مديومها متمايز و اساسا مخاطباني با افكاري كه ميتواند گسترهي هستي را در بر بگيرد برايِ ما دستوپا كند. يعني ميخواهم بگويم برايِ من امروز تهآترِ تجربي يورش بوردنِ بر مرزهايي است كه فاصلهي من را از مخاطب و تربيتي كه مدنظرِ تهآتر برايِ اشتراكِ ملزومِ صحنه و تماشاكن است، ايجاد ميكند. من در نظر دارم كه اگر در حيطهيي تجربه به اندازهي كافي نشده جذبِ مخاطبالنِ فرهيخته در گشترهي عام، تربيتِ مخاطبانِ جديد و ارايهي راهكارهايي نمايشي چه در ساختار و فرم و چه در محتوا برايِ ارتباط و اشتراكِ هرچه بيشتر ميانِ اجراكنان و تماشاكنان است. هرچند به نظر ميآيد همهي جستوجوگريهايِ بزرگانِ تهآتر در گذشته و حال به هرحال به اين سمت معطوف مي شده اما امروزه و به ويژه در كشورِ ما تمركز بر مخاطب به عنوانِ ركنِ ركينِ پديداريِِ تهآتر ميتواند جزيي از مهمترين وظايفِ دستاندركارانِ ته آترِ تجربي باشد. چيزي كه به نظر ميآيد در ذاتِ خود با انبوهِ تماشاكن متناقضنما به حساب آيد. اما فكر ميكنم وقتاش شده اين تصورِ نابخردانه و كودكانه را از ذهنها بزداييم كه از يك سو تهآترِ تجربي به مفهومِ تجربههايِ ابتداييِ شاگردانِ تهآتر است و از سويي اينكه تهآترِ تجربي اساسا برایِ مخاطبانِ خاص به ثمر مینشيند.
حداقل تصورِ من از تهآترِ تجربي ديگر اينگونه نيست. هرگز اينگونه نبوده است. اما امروز گمان ميكنم تمامِ تلاشامان را برايِ كشفِ راز و رمزهایِ ارتباطِ موثر، كارا، ماندني و سازنده با مخاطب بايد به كار بنديم. امروز هدفِ تهآترِ تجربي به گمانِ من به جايِ تمركز بر ساختار و فرم و محتوايِ خودِ تهآتر و در نتيجه اجبارِ انطباقِ مخاطب با اين ساختمانِ از پيش معين، بايد بر كشف، شناخت و شهود در زوايايِ پيچيدهی انسان به عنوان مشتركِ اجرایِ تهآتر و در نتيجه دستيابي به فرم و محتوايي بر اساسِ تربيتِ وجودي و امكاناتِ فلسفيِ همين مخاطب و همراه ساماندهي شود.
فكر ميكنم در دورهي روايتهايِ Open Source ديگر توجه به خودمحوريِ يك اجراكنِ سادهي تهآتر و ارايهي فرمولهايي كه در قوطيِ هيچ عطاري اميدِ پيداشدناش هم نمیرود، كمي ابلهانه، خودخواهانه و ديكناتورمنشانه جلوه ميكند. چيزي كه اساسا آقايان سعی ميكنند در برابراش ژستی اپوزيسيونمنشانه بگيرند. اما... میبينيد كه...يا علی!
No comments:
Post a Comment
با سلام و سپاس از محبتاِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيشآمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وبلاگ قرار داده خواهد شد