2005/03/05

دو هم‌راهِ روايت‌گراَم

گمان مي‌كنم آدمی هميشه بايد كه چيزی برایِ خود در پستویِ ذهن‌اَش نگه بدارد تا در لحظه‌هایِ بی‌كسی و غربت اميد كه شايد نه، اما انگيزه‌یی باشد برایِ تداوم.
برایِ من كه حالا در سپيده‌دمانِ هزاره‌یِ سوم حتا نمی‌دانم تا چه ساعتی از آن بر اين جهانِ مادی خواهم بود دو اتفاقِ بزرگ سگی‌ترين دقايق‌ام را به تحملی خودخواسته بدل كرده اند.
يكم ته‌آتر؛ اين هم‌راهِ هميشه‌گی‌اَم در تلخ و شيرينی‌هایِ عمراَم كه بدبختانه تنهای‌اَم نگذاشته با همه‌یِ بدقلقی‌هایِ من و دومی كه ای كاش شرايط اجازه می‌داد زودتر باهاش آشنا بشوم و يا داشته باشم‌اش؛ كامپيوتر.
برایِ من كامپيوتر وسيله نيست تا سرگرم شوم يا مثلا پولي از آن در بی‌آورم هرچند فكر می‌كنم هردوی اين‌ها چون ابزارهایی برایِ شغلِ من يعني توسعه‌دهنده‌گي روايت هستند بايد كه اسبابِ امرارِ معاش نيز باشند اما غرض‌ام چيزِ ديگری است. حالا كامپيوتر و اصولا هرچه كه مربوط مي‌شود به IT برايِ من زبان است؛ زباني برایِ سخن‌گفتن با جهان و با مجموعه‌یِ هستی. زبانی برایِ بيانِ گذشته و حال‌ام، نگره‌هایِ خوداَم، پدران‌ام و مادرانِ سرزمين‌آم. باور كنيد گاهي لحظه‌هایی را می‌بينم كه اجداداَم با من سخن مي‌گويند و مي‌خواهند زبانِ آنان در اين وامانده‌گیِ تمدن‌هایِ از هم گسيخته‌یی باشم كه سده‌یِ بيست‌ويكم را آغازيده‌اند. شايد رويایی باشد بزرگ برايِ حقيری كه من‌اَم. اما همين كه به خوداَم می‌گويم پدران و مادران‌ام سخنانی دارند شايسته‌ی شنيدن و من بايد كه بتوانم گويشی ناچيز برایِ اين گفتار بشوم در خود نيرويي مي‌يابم تا كه از پا نيفتم. حالا بگوييد كه اين همه در حد و اندازه‌ی دانشِ چون منی نيست اما من می‌گويم كه گاهی برایِ ازپای‌نيفتادن بايد كه كمی بالانشين بود. حداقل فكرِ بی‌كسي را كه ازمان می‌گيرد.يا علی!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد