2007/02/03

در پاسخ به دوست‌ام حسينِ فداییِ حسينِ عزيز

دوستِ عزيزم آقایِ فدایِ حسين كه به گمان‌ام از يادداشتِ ناچيزاَم در اين وب‌سايت كه آمارِ خواننده‌گان‌اش بي‌شك از تعدادِ تماشاكنانِ نمايش‌هاشان و حتا نمايش‌هایِ همايش‌هایِ عاشورایی بسيار كم‌تر و گذرنده‌ترند، دل‌خور شده‌اند و يادداشتی فرستاده‌اند كه در بخشِ نظرات دوستان مي‌توانند ذيلِ يادداشتِ شخصيِ همايشِ سوم و يا از همين لينك بخوانند و البته حق دارند چرا كه از ميانِ آنان كه بايد آن يادداشت را مي‌خواندند تنها ايشان اهلِ وب و دنيایِ سايبراند كه اين روزها تنها مكانی است كه هيچ كس نمي‌تواند بچه دهاتی‌هایی مثلِ من را از آن محروم كنند. البته سوآلِ من اين است كه من حقِ دل‌خوری را دارم يا نه كه نمايشي را كه حتا دو روز پس از اعلامِ نتايجِ بازبينی مشغولِ روخوانی و تمريناتِ ابتدایی هستند در همايش مي‌پذيرند و ميزان‌سنِ حقيرِ مرا از كليتِ همايش حقيرتر مي‌دانند. درست است حسين جان! من دل‌خور بودم اما نه از دستِ برگزاركننده‌گان يا بازبينان يا ديگرانی كه بارها و بارها نمايش‌هام را در مقاطعِ محتلف به حق يا ناحق از ديده شدن محروم كرده‌اند كه مي‌دانی هيچ‌وقت اعتراضی نداشته‌ام و هماره خوداَم را مقصر فرض كرده‌ام و عزم جزم كه بر دانش بي‌افزاي‌ام و بر كوشش افزون كنم. از قضا از دستِ تو دل‌خور بودم عزيز كه هم‌قبيله‌یِ خوداَم هستی و هنوز مثلِ دهاتی‌هایی چون برادرِ كوچك‌ات دردِ چيزهایی داری كه اين روزها در بازارهایِ حراجِ معرفت به شقشقه‌یی مي‌فروشند و دريغ كه خريدارانی اندك دارند. اما در موردِ اشاراتی كه به يادداشت‌ام داشتی حسين‌جان! در موردِ مطلب‌ات عذرخواهي مي‌كنم كه مشغولِ آپ‌ديت و آپ‌گريدِ سايتِ كولی بودم و البته حالا مي‌بيني كه يادداشت موجود است و تاريخ هم مشخص و اين ارتقایِ سايت هنوز هم تداوم دارد و عذرِ تقصيراَم اگر بپذيری، توجيه‌پذير است و قابلِ بخشش. اما گفته بودی كه بايد نمايش با مخاطب ارتباط برقرار كند و ميزان‌سنِ من فاقدِ اين ويژه‌گي بوده، شگفت‌زده‌ام مي‌كني حسين جان كه تماشاكنانِ شيرازی كه بزرگانِ مركزنشين شهرستانی‌شان مي‌خوانند و كم‌تر اهلِ نمايشِ روشن‌فكرانه به راحتی با اين نمايش در ارتباط مي‌نشينند . تو مي‌گويي كه... راستی چه‌گونه است كه مرا به ادایِ تهمت و افترا متهم مي‌كني و حسينِ مسافرِ آستانه‌یِ عزيز با من چيزِ ديگری مي‌گويد كه البته اصلا با نگاهِ شما در اين يادداشت موافقت ندارد كه البته بگذريم كه گذشتنی است. راستی من يك‌سويه به قاضي نرفته‌ام كه هربار كارم كم‌ارزش بوده خود پيش‌تازِ حذفِ آن از مدارِ اجرا بوده‌ام و نمونه‌اش همين جشن‌واره‌یِ خرم‌آباد كه دوستان شهادت خواهند داد كه ستايش كرده‌ام تصميمِ عزيزانِ داور را در ردِ نمايش‌ام. من در آن يادداشت تنها از خواننده‌گانِ كم تعدادِ سايت‌ام خواستم اگر گذرشان به همايشِ سوم افتاد كارها را با نمايشِ ناچيزِ من قياس كنند نه از بابِ بي‌احترامي به شركت كننده‌گان كه آيا جايي براي ديدنِ اين نمايش نمي‌توانست باشد و همين... و البته زبان‌ام لال اگر تو را به بي‌عدالتي متهم كرده باشم كه منظورم تو مي‌داني فرايِ اين جشن‌واره بازي‌ها است به قولِ خوداَت و زمانه زمانه‌یِ سكوت است پس بگذار زبان بيش از اين نگشاي‌ام تا به وقتِ نهروان كه شك ندارم من و تو در دو سپاهِ روبه‌رو نخواهيم بود آن روز. چرا كه هنوز هم برایِ شب‌هایِ چاه و عطش گريه‌ها ذخيره داری. پس رها كنيم حسين‌جان كه هم‌چنان عصرِ مصلحتِ مجتبوی است. من هرگز قصدِ تهمت به تو را نداشته‌ام كه اگر حرفی از بي‌عدالتی به ميان آمد مقصود گرايش‌هایِ عام در اين حدودِ دروغ و تنهایی است. اما چه باك اگر خطا از من است از خدای‌ام مي‌خواهم كه صاحبانِ حق را بر من رحم آورد و اگر نيست، هرچند در نامه‌ام نوشته بودم كه در صراط چشم به‌راه خواهم ماند اما ديگر آن اندوه با من نيست كه شب‌هایی كه گذشت شب‌هایِ عاشقی بود. يا علی مدد!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد