2007/02/03

هشتادويكم

همين امشب راه خواهم افتاد. مي‌دانم صبح نشده بر خواهم گشت، اما چه كنم هزار سال است انگار كه نذر كرده‌ام در اولين شعشعه‌هایِ طلوعِ صبح، چشم به راه‌ات باشم كه با آفتاب خواهي آمد و مي‌ترسم كه اولين كس نباشم كه مي‌بينم‌ات. هرچند باز هم غروب مهمانِ خانه‌یِ تنهایِ سوت و كوراَم خواهم بود. چه مي‌شود كرد. تو بيا هزار خانه‌یِ خالی ميزبان‌ات!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد