2011/01/28

مقدمه‌يي بر غفلتِ داستان‌نويسان و شاعرانِ ما از ته‌آتر

دي‌شب به مناسبتِ 60ساله‌گيِ شاپورِ جوركش، شاعر و پژوهش‌گرِ معاصرمان، به اتفاقِ چند نفر از اهاليِ ادبيات و فرهنگ دور هم جمع بوديم كه البته من نقشِ طفيلي را داشتم چرا كه نه اهلِ فرهنگ‌اَم نه اهلِ ادبيات، چنان‌كه از ظواهرِ امر پيدااست. خب همه‌چيز خيلي عادي پيش رفت و تبريك و تشكرهايِ معمول و تعارفاتِ مرسوم و اندكي موسيقي و شادي و خنده و البته در موردِ موسيقي بگويم كه دوستان از آن‌جايي كه اهلِ ادبياتِ جدي بودند حاضر نبودند حتا دستي بزنند و اين وسط مطرب و قرتي‌شان من بودم و پسراَم ياسينِ اكبرنژاد كه بالا پايين مي‌پريد و من كه دست مي‌زدم گاه‌گاهي به تنهايي. انگار نه انگار كه اين تولد است نه شبِ شعر و قصه و اين مزخرفات. بگذريم. مهم بخشِ پاياني بود كه خودِ شاپورِ جوركش سخن گفت و يك محفلِ غيرِ رسميِ معمولي و كسل‌كننده را به يك سخن‌ورزي و فكراندوزيِ جدي و تامل برانگيز بدل كرد كه برايِ من كه چندان اهلِ اين مراسمات هم نيستم درخشان بود و درس‌آموز. و نكته‌يِ جالب اين‌كه به شدت او را در راستايِ همان نگره‌هايي ديدم و يافتم كه خوداَم به‌اش مي‌پردازم. منظورم مباحثِ معرفتي نيست كه جايِ بحث‌اش آن‌جا نبود، نه! او درباره‌ي اختلافِ وضعيتِ فرهنگي و علميِ تهران و شيراز سخت گفت و اين‌كه امكاناتِ تهران و استقبالي كه در تهران از امورِ فرهنگي و فكري مي‌شود قابلِ قياس با شيراز نيست و ما هم اگر ادعايي داريم كه بايد هم داشته باشيم بايد خوداِمان را متناسب با آنان مسلح كنيم و بعد هم از اهاليِ ادبيات و فرهنگ و پژوهشِ شيراز مثال آورد كه چرا قدرِ آنان را نمي دانيم يا اگر مي‌دانيم چرا از آنان استفاده نمي‌كنيم و به فراخور همين مبحث از چند اسمِ شاخص در حوزه‌هايِ داستان، شعر، نقد، گرافيك، نقدِ ادبي و غيره نام برد. و درست از همين منظر نگاهِ انتقاديِ من شكل مي‌گيرد. آن‌چه در سخنانِ جوركش و ديگر اهاليِ ادبيات اصولن غايب است، ته‌آتر است. يعني حتا يك مثال هم وجود ندارد كه به بحثِ حداقل ادبياتِ دراماتيك مرتبط باشد. غيابِ مطلق. و البته اين برايِ من خيلي اهميتي ندارد كه شايد اگر كمي دريدايي بخواهم نگاه كنم بگويم از قضا امروز هر غيابي مي‌تواند بر حضور ارجحيت داشته باشد. اما به هرحال اين نكته كه دوستان اهلِ‌ادبيات اصولن ته‌آتر ار نه مي‌فهمند و نه مي‌بينند و نه مي‌خوانند برايِ من قابلِ توضيح و توجيه نيست. منظورم اين‌جا شخصِ آقايِ جوركش نيست بل‌كه مي‌خواهم به قولِ قدمايِ فلسفه مساله را در نفس‌الامر جست‌وجو كنم. اين‌ها را از نظرِ گلايه و شكايت مطرح نمي‌كنم كه از اساس ته‌آتر نيازي به كسي ندارد، بل‌كه كاملن اعتراضي به اين نكته مي‌نگرم. شما ببينيد، در جهان هيچ متفكري وجود ندارد يا حداقل من نمي‌شناسم كه در حوزه‌ي نظري و انديشه‌ي انتقادي يا مباحثِ بوتيقايي يا به طورِ كل امورِ فكري و مفهومي سخن گفته باشد و مثال‌ها و مقوم‌هايِ نظري‌اَش را لااقل بر پايه‌ي يك بخش از انديشه‌ي ته‌آتري استوار نكرده باشد يا حداقل مثالي نياورده باشد. يعني معلوم مي‌شود كه اگر سالي 50 رمان مي‌خوانند حداقل پنجاه بار شكسپير مي‌خوانند. بگذريم از معاصران كه كه خواندن‌اش جزو واجباتِ فقهِ انديشه‌گي است. ته‌آتر برايِ من تنها يك هنرِ ساده نيست كه حالا كسي بگويد من اين را دوست دارم يا نه. اصولن اگر كسي بگويد من ته‌آتر را نمي‌پسندم يا نمي‌بينم يا دوست ندارم به اعتقادِ من از اهاليِ فرهنگ و انديشه و هنر نيست به طورِ بنيادين.
اين را به صورتِ سانتي‌مانتال و ابلهانه و تعارفاتِ نابخردانه‌ي خودماني بيان نمي‌كنم كه از اين لوس‌بازي‌ها متنفراَم. نه! ته‌آتر مبنا و پايه‌ي انديشه در هر سرزميني است يعني از آن‌جايي كه جامعِ هنرها و بازنمود يا حتا مبدعِ حقيقت و زنده‌گي است و از سويي در ملازمت و ملايمتِ فلسفه و دين قرار مي‌گيرد، بنابراين هم‌نفس و هم‌قفسِ انسان است تا لحظه‌ي مرگ و بنابراين مقومِ وجودشناسي و معرفت‌شناسيِ بوطيقايي و انديشه‌گي و هنريِ انسان به حساب مي‌آيد. از اين رواست كه توصيه مي‌كنم دوستانِ اهلِ‌ادبيات و فرهنگ اگر تاكنون از شناختنِ گوهرِ ته‌آتر محروم بوده‌اند بيش از اين در خوابِ تنهايي نمانند و آستين فراز برند و اگر هم اهلِ‌ديدن و خواندنِ‌ ته‌آتر بوده‌اند و هستند اين را علني كنند و از حالتِ تعارفاتِ ديدن و دور هم نشستن و احتمالن لطيفه‌يي تعريف كردن به درش آورند و در اموراتِ جديِ فرهنگ و ادب به كاراَش بگيرند. به ياد داشته باشيم كه هنوز رماني در كار نبود، كه درام جهانِ انديشه و معرفت را آذين مي‌كرد.

1 comment:

  1. با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار و فرهیخته.
    من شخصا تا به حال افتخار زیارت شما رو از نزدیک نداشتم.گرچه کم و بیش با اسم و تا حدودی با متنهاتون آشنا بودم.اما این بار با دیدن ته آتر ".......تو را در خواب بوسیده ام" که ذهن ضعیف من حتی برای به خاطر سپردن اسم اینچنین شاهکار بی نظیری یاری نمی کنه،پی به قدرت اندیشه و قلم تواناتون بردم.من در حدی نیستم که حتی بخوام از این شاهکار حرفی بزنم.فقط باید این رو بیان کنم که ما لاریها به داشتن همچین اسطوره ای به خودمون می بالیم.که شاید باید خیلی پیشتر از اینها می شناختیمتون و پی به ارزشهای وجودیتون می بردیم.گرچه پتانسیل شهر بیشتر از این ها نیست.ته آتر با کارگردانی یسیار عالی و با گلچین محشر بازیگران روی سن رفت.همه به طرز باورنکرنی از این نمایش خوششون اومد و من بیشتر از همه متن قوی شما رو تحسین میکنم.امیدوارم همجنان مصمم به کارتون ادامه بدین.
    ارادتمند شما محمد سکوتی.www.sokuty.blogfa.com

    ReplyDelete

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد