2011/01/09

در جنگِ باخته شركت نمي‌كنم

سوآل اين است؛ چرا بايد در بخشِ بازارِ ته‌آترِ فجر شركت كنم؟ البته به اين سوآل بسنده نخواهم كرد اما شروع‌اَم با همين است. ساده‌ترين پاسخ اين است كه خب شركت مي‌كني تا احتمالن يك خارجي تو را ببيند و انتخاب‌اَت كند و دعوت‌اَت كند كه بروي نمايشي كه دي‌وي‌دي‌اَش را گذاشته‌اي در ويترين اجرا كني. اين خيلي هم خوب است فقط يك مشكل دارد. من با اين انتخاب شدن مشكل دارم. نيست همه‌اَش خوداَم انتخاب كرده‌اَم حالا  سخت‌اَم مي‌آيد يك‌نفر انتخاب‌اَم كند. احساسِ خواست‌گاري به‌اَم دست مي‌دهد. فرق‌اَش اين است كه حالا من نشسته‌اَم و كسي مي آيد براندازاَم مي‌:ند كه آيا بپسندد يا نه. و اين براي‌اَم چندش‌آور است. اما اين همه‌يِ ماجرا نيست. من پيشِ خوداَم فكر مي‌كنم كه قرار است با كدام نمايش در اين بخش باشم؟ معلوم است با نمايشِ «دانتون – ژاندارك». چرا؟ (چون مابقيِ اجراهام را دي‌وي‌دي ندارم) فكراَش را بكن. بايد نمايشي را در ويترين بگذارم كه در ايران اجازه‌ي حضور در همين جشن‌واره‌ي فجر را پيدا نكرده و حالا نمي‌گويند كه يك‌كاره با حضور در بخشِ بازارِ ته‌آتر تاييد كرده رفتارِ نادرست و زشتِ آقايان را. مي‌گويند خب اجرا كه رفته‌اي. قبول. اما اجرايي كه حتا يك انعكاسِ ساده نداشته اجرااست؟ از دو حالت خارج نيست. يا نمايش شايسته‌گي و لياقتِ انعكاس را نداشته يا آقايان خوش‌اِشان نيامده انعكاس پيدا كند و مافيايِ پروپاگاندا و ژورناليسم اجازه نداده. توهم است؟ عيبي ندارد. به هرحال يك احتمال است ديگر. خب بررسي مي‌كنيم. اگر لياقت نداشته باشد اين نمايش كه در ايران انعكاس پيدا كند، پس مي‌خواهم صدسالِ سياه در دنيا انعكاس پيدا كند يا نه. و اگر هم مافيايي وجود داشته كه اجازه مطرح شدنِ‌ نمايش را نداده كه خب اصلن چرا بايد در جايي حضور داشته باشم كه مافياپرور است.
اما بعد فرض كنيد بر عقل‌اَم غلبه كردم . حاضر شدم كه كارم را در اين بخش ارايه كنم. فكر كن با وجودِ اين كه نمايشِ جوليوس سزاراَم را كه شك نكنيد نمايشِ خوبي بود و خوب‌تر مي‌شد، دوستانِ‌دانش‌مندِ بازبينِ تجربه‌ها رد كرده‌اَند و حالا بروم در يك بخشِ‌ ديگر شركت كنم كه مثلن خوداَم را لوس كرده باشم، خب قبول. آخراَش چه مي‌شود. فوقِ‌ فوق‌اَش يكي از كشورهايِ حاشيه‌يِ دريايِ خزر يا خليجِ فارس يا ديگر از حد بگذرد سوريه و ونزويلا كاراَم را انتخاب كنند. يا نه مثلن در يك جشن‌واره‌ِ‌يِ محدود و دستِ‌دومِ فرانسوي بازي گرفته شود. بعد هم تمام. مثلِ‌خيلي از همين اجراهايي كه مي‌روند و بر مي‌گردند و آب از آب تكان نمي‌خورد. خب مي‌گويند آن‌ها آرزو دارند و آرزو بر جوانان عيب نيست. من كه ديگر حوصله‌ي اين آرزوهايِ ابلهانه‌ي جوانانه را ندارم. پس پاي در ميداني گذاشته‌اَم كه نتيجه‌اش باخت است. آن هم از نوعِ چند بر صفر. و برنده‌اَش سيستمِ آمارسازيِ ريا و دروغ.
نه من در جنگي كه باخت‌اَش از پيش محرز باشد شركت نمي‌كنم.
آيا اين جنگ است. بله جنگ است. جنگ برايِ بقا. براي حضور اما نه هر حضوري. حضوري كه حاصل‌اَش بشود، نظريه كه بشود فكر، فلسفه، ابداع، روشن‌گري وگرنه اگر به اجرا باشد كه در همان اشكنانِ‌ خوداَم اجرا مي‌كنم. گفتم كه به همان بخش بازار بسنده نمي‌كنم.
راست‌اَش اين روزها در كنجِ عزلت‌اَم در دامانِ عسرت زياد فكر مي‌كنم و از قضا تلاش مي‌كنم درست فكر كنم. به شيوه‌ي فيلسوفان فكر كنم اگرچه متاسفانه فيلسوف نيستم. اما تلاش مي‌كنم در ته‌آتر فلسفيدن را بي‌آموزم. و برايِ همين هم عذابِ زيادي متحمل مي‌شوم اما تاوانِ گوشه‌نشيني است. آن‌چه مهم است اين است كه نمي‌خواهم در همين حدودِ اجراها و نظريه‌هايِ باسمه‌يي و صدمن يك‌غاز بمانم. دارم سخت جست‌وجو مي‌كنم. بايد شيوه‌يي، نظريه‌يي، نوعي، انديشه‌يي چيزي باشد كه مخصوصِ من و سرزمين‌اَم باشد. مخصوصِ من و انسانِ كه ماننده‌ي من است. من در جست‌وجويِ آن‌اَم. مي‌خواهم واردِ جنگي شوم كه برنده‌گي‌اَش فتحِ جهان باشد. گيرم جهاني به اندازه‌يِ اشتراكِ من و عريانيِ جمعي كه مي‌توانند در تجربه‌يِ زيستِ‌ فلسفيِ‌ من مرگ‌آگاهانه حاضر باشند. و بر اين كلمه‌ي حضور تاكيدي آنتولوژيك دارم.
مي‌خواهم اگر چيزي اجرا مي‌كنم يا حرفي مي‌زنم يا كتابي مي‌نويسم اگر نه توفان كه دستِ كم در مردابِ ساكنِ اين روزهايِ ته‌آتر آشوبي بريزد و يا اندكي به گنجينه‌ي معرفتيِ عالم كلمه‌يي افزون كند و در صورت‌بنديِ داناييِ ته‌آتر نقشي حك كند. شايد در اولين حضورهاي‌اَم نباشد اما مي‌خواهم كه روزي محقق شود.
باقي بقاي‌اِتان. يا علي!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد