2007/01/31

هشتادم

گاهی وقت‌ها كه تنها مي‌شوم دست‌های‌ات را مي‌بينم كه در باد، دريا را نشان مي‌كنند. ساده است؛ وقتی مطمين باشی كه دريا همين نزديكی است، هرگز به مرداب رضايت نمي‌دهی! راستی را كی بود كه آن دست‌ها پل شدند تا رودخانه با دريا بپيوندد و كاروانی كه اقيانوس بر كجاوه‌ها مي‌برد، در راهِ هميشه، خورشيد مطلعِ غزل‌ كنند.

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد