2009/10/10

اوباما و جايزه‌یِ صلحِ نوبل

راست‌اَش را بخواهيد نه اين جايزه آن‌قدر برايِ من مهم است و نه اصلن رييسِ جمهورِ يك كشورِ ديگر برايِ من آن‌چنان محلِ اعراب دارد كه يك مساله‌یِ شخصي‌اَش را (شما بخوان مثلِ علاقه‌اَش به لباس‌هايِ رنگِ فلان) آن‌قدر جدي بگيرم كه در اين شلوغِ كارهاي‌اَم بنشينم براي‌اَش يادداشت بنويسم. باور كنيد ان‌قدر گرفتاری داريم اين‌جا كه وقت نداريم به جايزه‌یِ نوبل بالكل فكر كنيم چه رسد به اين ته‌تغاريِ لوسِ جايزه‌هاي‌اَش. از همان نوبلِ ادبيات‌اَش معلوم است كه چه خبر است. فكر كن! يوسايِ كبير هنوز زنده است و نوبلِ ادبيات همين‌طور دست به دست مي‌چرخد. خنده‌دار نيست؟ بگذريم. چيزي كه بيش‌تر مرا به نگارشِ اين يادداشت كشانده ميزانِ تاثيرگذاريِ اوباما بر كلِ جهان است. مدتي پيش يادداشتي نوشته بودم كه مواظبِ تغييرِ نگاه نسبت به آمريكا باشيد.
خيلي ساده است. در 20 فروردينِ 83 خانمِ كاندوليزا رايس مصاحبه‌یی مي‌كند با رويتر كه در آن مي‌گويد مي‌خواستيم ايران را منزوي كنيم اما مي‌بينيم كه خوداِمان منزوي شده‌ايم. حالا به لطفِ سياستِ خارجيِ خوش‌گل‌اِمان و البته هنرنمايي‌هايِ پر از جادو جنبلِ اوباما حرف‌هايِ من گويا به حقيقت پيوسته كه ديگر آمريكا آن آمريكايِ زمانِ آن گاوچران نيست. و دوباره دارد آبروي‌اَش را باز مي‌جويد. فراموش نكنيم كه دنيا مثلِ ما مشكلاتِ ايديولوژيكي با امريكا ندارد كه به هرقيمتي بخواهد جلوي‌اَش صف بكشد و البته آن‌قدرها هم مغز و حوصله ندارند كه بخواهند فكر كنند كه پشتِ لب‌خندهايِ نوي‌ آمريكا چه چيزي نهفته.
امروز آمريكا مثبت شده است در نظرگاهِ عمومي. من البته كاملن واقف‌اَم كه نوبل سياسي است حتا در ادبيات‌اَش، چه برسد به صلح و اين حرف‌ها اما همين‌كه هنوز نيامده جايزه را برايِ كارهايي كه تصميم دارد بكند به او مي‌دهند يعني تاثير گذاشته، يعني دارد دوباره‌ به قدرتِ فرهنگي، ايديولوژيكي و البته سياسي تبديل مي‌شود. و اين نگراني‌اش برايِ‌من از جانبِ ديپلماسيِ خارجي است. آن‌وقت‌ها در دولتِ گذشته، يعني دولتِ خاتمي خيال‌اَم راحت بود كه نگاهِ دنيا به خاتمي نگاهي آكنده از راستي و درستي و فرهيخته‌گي و صلح و آرامش است و بنابراين پيش‌فرض اين بود كه بوش موجودِ خبيثي است. اما حالا پيش‌فرض اين است كه ما خبيث هستيم. آقايانِ دولت مواظب باشيد. در مذاكراتي كه پيشِ رو داريد، مقهور و مغلوبِ اين نگاهِ مثبت و پيش‌فرضيِ دنيا نشويد. البته اين به آن مفهوم نيست كه مثلن فرياد بزنيد و سرتان را بالاتر از حدِ خود بگيريد و مرغ‌اتان فقط يك پا داشته باشد. نه! گاهي مي‌شود سر به زير بود اما محكم ميز را چسبيد و گاف نداد و كشور را به بي‌گانه نسپرد. فراموش نكينم آن‌ها بازي‌گراَند لطفن كمي بازي‌گري بي‌آموزيد. راستي من معلمِ‌ته‌آتر هستم. كمك نمي خواهيد؟يا علي!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد