2008/04/29

نگاهِ دوم به چشِ يازدهمِ دانش‌گاهي

امروز روزِ دومي است كه برایِ ديدنِ جشن‌وراه‌یِ ته‌آترِ دانش‌گاهي آمده‌ام تهران و البته هنوز جز كارِ سامانِ خليليان كه نمايشي از خوداَم را خوانش كرده بود و البته كارِ عباسِ اقسامي كه اجرایِ عمومي داشت و نامربوط از جشن‌واره كاری نديده‌ام و البته رغبتي هم برایِ ديدن ندارم. راست‌اش يك‌جورهايي احساس مي‌كنم در ميانِ اين قيافه‌ةا هزارسال غريبه‌ام. معلوم است كه ته‌آتری بودن به قيافه نيست اما تا حالا برایِ شما پيش نيامده كه با عنايت به فضايي كه ظاهر، رفتار و معرفتِ يك نفر ايجاد مي‌كند بخواهيد شبيهِ او بشويد. اين هم همان‌طور است. يعني فضاي ته‌آتری بويِ خاصِ خوداَش را دارد كه البته مي‌دانم با منطق و اين حرف‌ها هم جور در نمي‌آيد حرف‌هايِ من. بگذريم كه گذشتني است. تنها اتفاقِ خوبِ ته‌آتري‌ام دي‌روز سه‌شنبه ديدارِ اتفاقي‌ام بود با آتيلا پسيانيِ عزيز كه نمي‌دانم چرا آمده بود تالارِ مولوي و نشستيم يك كمي گپ زدن و البته برایِ اولين باز كلي خجالت كشيدم از اين‌كه در پاسخ به پرسشِ او كه چرا كار نمي‌كني پاسخي نداشتم. غروب هم رفتم كارِ عباسِ اقسامي را در سنگلج ديم كه سخت توصيه مي‌كنم ببينيد. البته متن به شدت دچارِ مشكل است و به طبعِ آن شرايطِ‌ ميزان‌سن هم آرماني نيست اما به دلايلِ خاصِ ديگری مثلِ تجربه‌یی خوب در نگاهِ به نمايشِ ايراني توصيه مي‌كنم ديدن‌اش را. فعلا حرفِ ديگری ندارم تا فردا كه مي‌روم كارِ نمايش‌خوانيِ عباس را ببينم از شكسپير عشق2001
يا علي!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد