2007/10/13

فردوسی، مولانا و چهل سرباز

من آخراَش نفهميدم اين‌كه بعضي‌ها در اين مملكت احساس مي‌كنند هم مولوي‌شناس‌اند، هم فردوسي را قورت داده‌اند و هم هنرپيشه‌یِ بي‌نظيری هستند و بالطبع تيوريسينِ بازی‌گری و بنابراين حق دارند هر تفرعني را تقديمِ رویِ گلِ ما كنند از كجا آب خورده. شايد هم خودامان الكي به يك چيزهايي زيادی بها داده‌ايم كه البته خيلي هم در اين ديار بعيد و ناممكن نيست. خب عيدتان مبارك انگار در روزِ عيد هم نمي‌شود پنبه نزد اما خداوكيلي وقتی آدم شبكه‌یِ محترمِ دو را باز مي‌كند و آقايان كه با چهل‌سرباز به هيكلِ شاه‌نامه و داستان‌نويسي و غيرت‌هایِ اعتقادي و اسطوره‌ییِ ما از بابِ مليت و دينيت گند زده‌اند برایِ ما تفسير مولوي و فردوسي هم مي‌كنند. انگار نه انگار كه اساسا مگر ما نمي‌دانيم فردوسي چه خدمتي كرده به فرهنگِ ما. خب. كه چي؟ اين‌كه استاداَم محمدِ روشن و بزرگ‌وارانِ ديگر چنان شرح مي‌كنند كه مگو و مپرس. حضرات! كارِ شما درام‌پردازی است. به من چه كه شما چه زحمت‌هايي كشيده‌ايد يا نه. به من چه كه داريوشِ ارج‌مند 5ساعت زيرِ گريم بوده. خب تقصيرِ من چيست كه ابلهانه‌ترين تصوير از رستم به ذهنِ بدونِ سوادِ درام‌پردازیِ آقايِ نوری‌زاد كه همان به‌تر است نريشن بگويد و تفسير بكند كه خوب هم بلد است انصافا، رسيده و همان را علم كرده. يك نفر به اين آقايان نگفته كه فردوسي در حوزه‌یِ شعر تصويری ارايه كرده از رستم كه تنها در ساحتِ كلمات امكانِ تجلی و باورپذيری دارد و اگر بخواهيم برایِ نسلِ امروزمان از رستم بگوييم اين اطوارهایِ عشوه‌مدارِ ارج‌مند در اين سريال به دردِ كسي نمي‌خورد. تازه آقايان نشسته‌اند غصه‌یِ مولانا هم مي‌خورند كه چرا مصادره شده برایِ ترك‌ها. به گمان‌ام اگر قرار است برایِ ارج‌گزاریِ مولانا هم چيزي شبيهِ چهل سرباز زبان‌ام لال ساخته شود همان به كه مصادره شود طفلك. آخر عزيزِ من! فردوسي كارِ خوداَش را كرده قرار نيست ما هم بي‌آييم همان كار، همان اسوه، همان تصوير را در يك ساخت، در يك مديومِ ديگر ارايه كنيم، خب اختلافِ ماهوي دارند با هم قربونِ شكل‌ات. بابا يكي برایِ اين حضرات از مقدماتِ درام حرف بزند. يكي بگويد كارگرداني تكرارِ نماهايِ بي‌در و پيكر نيست. چرا ما فكر مي‌كنيم بايد از طريقِ چيزی كه سر در نمي‌آوريم به مملكت‌امان خدمت كنيم و تازه اسم‌اش را هم بگذاريم نوآوری. كه يعني رفته‌ايم سراغِ زمان‌هایِ مختلف. يكي به اين آقايان از نظمِ زمان در شكستنِ شكل و دستورِ ساخت و قالب‌هایِ ساخت‌شكنانه حرف بزند.
جالب اين‌كه آقايِ ارج‌مند مي‌خواهد برنامه‌یی بگذارد كه در آن زوايايِ تاريكِ سريال روشن شود و مثلا ناراحت است كه چرا كسي در خيابان پرسيده اسفنديار كيست. خب مردِ حسابي اين خوداَش نقضِ غرض است. اگر تو موفق بودي كه طرف نمي‌پرسيد اسفنديار كيست. طفلك قات زده كه يا ما اسفنديار نداشتيم يا اين كه در اين سريال است اسفنديار نيست.
رها كنيم آقا جان. هرچند كه روزِ عيد است و من‌بابِ ارايه‌یِ فطريه‌یِ فرهنگي چند جمله‌یی نگاشته شد.
يا علي!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد