2006/01/28

چهلمين روز از نبودنِ پدراَم

چهل روز از لحظه‌یی كه پدراَم برایِ هميشه چشم‌های‌اش را بست گذشت و من هم‌چنان اين تنهایی را دوره می‌كنم و لابه‌لایِ خنده‌ها و گپ‌وگفت‌ها و مراوده‌ها و سكوت‌ها و كارها و نوشتن‌ها و رفتن‌ها پنهان‌اش می‌كنم شايد برایِ ابد به خاطره‌ام بسپارم كه آخرين اشتراكِ ابدی ازلیِ انسان درست همان لحظه‌یی است كه ديگر نيست. پس مرگ را پاس می‌دارم شايد از پسِ اين زنده‌گیِ لعنتیِ دوست‌داشتنی بر بی‌آيم.
آن‌وقت‌ها وقتی سخت تنها می‌شدم سري می‌زدم به سرایِ رفته‌گان و با حسنِ فريدی كه هنوز در ميانِ قبری كه برای‌اش درست كرده بودند، نبود هی حرف می‌زدم و آرزو می‌كردم هيچ‌وقت بر نگردد نكند لابه‌لایِ اين روزمره‌گی از دست‌اش بدهم.
حالا، امروز پنج‌شنبه ششمِ بهمن‌ماهِ هشتادوچهار باز هم حسنِ فريدی تسكين‌ام می‌دهد كه اين‌بار چند استخوان ميانِ مزاری كه برای‌اش درست شده به مادراَش يادآوری كرده كه ديگر منتظرِ برگشتن‌اش نباشد و امروز سخت گله كردم كه در اين بلبشویِ تنهایی و سكوت و خسته‌گی خدا می‌داند كسی ديگر را برایِ از يادبردنِ تنهایی‌ام نه، كه بر دوش كشيدنِ تنهایی‌ام جز او ندارم. و آناهيتا می‌داند از كدام تنهایی سخن می‌گويم وقتی، آن‌هنگام كه پدراَم بود با همه‌ی دوری و كم ديدن‌ها اين‌همه آزاراَم نمی‌داد. حالا هر وقت متنی را ازم رد می‌كنند، جایی راه‌ام نمی‌دهند، حقی را ازاَم سلب می‌كنند، می‌دانم كه بايد به حسن پناه بی‌آرم و حتا پدراش رویِ مزاراَش تعجب نكند كه چرا اين همه آشفته‌یِ پسراش هستم و خودام هم نمی‌دانم چرا. امروز را مطمين شدم كه هرگز دامنِ مسندنشينان پناه‌ام نيست، خانه‌ی اربابانِ جهل و جنگ و ساده‌لوحی پناه‌ام نيست، خلوتِ آلوده‌یِ دردنوشان و شادخواران و لجن‌مالان پناه‌ام نيست، كه اگر پناهی‌م باشد همان ساده‌گیِ دومتریِ مزاری‌است كه روی‌اش نوشته‌اند حسنِ فريدی. استخوان‌های‌اش را دومِ اسفندِ هفتادوهشت آوردند.
حالا يقين دارم، اين پسرِ نوزده ساله كه 22 فروردينِ 62 او را از ما گرفت و از ته‌آتر و انديشه‌یِ اشكنان گرفت، پيش از آن‌كه از خانواده‌اش بگيرداَش، جایی آن‌دورها سخت منتظر و نگران است كه من كدام نشانه، كدام كلمه، كدام سايه، كدام عاطفه، كدام انديشه بر دامنِ نازنينِ صحنه می‌نشانم يا در ويرانی‌اش جامِ خيانت سر می‌دهم. خيانت به فلسفه، به كلمه، به شعر، به دانایی، به زبان، به حضور. هرگز چنين مبادا.
حالا سخت می خواهم‌ات پسر! حالا!
يا علی!

No comments:

Post a Comment

با سلام و سپاس از محبت‌اِتان
لطفن در قسمت پايينِ محلِ نظرات بخشِ مربوط به نام و آدرس
Name / URL
را كليك كنيد تا بتوانيد نام و نشاني تان را هم بنويسيد
ضمنن با توجه به برخي مشكلاتِ پيش‌آمده، يادداشتِ شما پس از خوانش در وب‌لاگ قرار داده خواهد شد